پنجشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۴

بال من بی سایه شد
از بس که افتادم به خاک
کنج خانه مرده بی پرواز و بی کاره شدم
تا کجا باید دوید
تا کجا باید دوید
یارب بیچاره شدم

چهارشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۴

در این شب یلدا ز پی ات پویم
به خواب و بیداری سخنت گویم
تو ای پری کجائی ؟

دوشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۴

Evolution & Behaviour

پنجشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۴

World AIDS Day . . . . . روز جهانی مبارزه با ایدز

سه‌شنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۴

FC Utrecht مرگ مدافع 26 ساله باشگاه

دوید دی توماسو، مدافع 26 ساله باشگاه اف سی اوترخت هلند، دوشنبه شب در منزل شخصی خود، در هنگام خواب درگذشت. این در حالی است که او دوشنبه و یک روز بعد از بازی با آژاکس تمرینات خود را بدون مشکل انجام داده بود. و به گفته پزشک این تیم، او از لحاظ جسمانی در سلامت کامل بوده است. دلیل مرگ ناگهانی این بازیکن فوتبال هنوز معلوم نیست ولی تحقیقات در این ضمینه ادامه دارد
این چندمین مرگ ناگهانی در بین بازیکنان فوتبال است. در این چند ساله گذشته یک بازکن پرتقالی به علت ایست قلبی در هنگام مسابقه و یک بازیکن سوئدی نیز جان خود را از دست داده اند. اما دلیل اصلی مرگشان هنوز مشخص نیست!!! در حالی که سوءظن ها به سوی مکمل های غذایی این بازکنان است، تحقیقات مربوطه جواب واضحی در این مورد نداده است

منبع: سایت اینترنتی باشگاه اف سی اوترخت

شنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۴

آیا می دانید عامل اصلی ورم معده، زخم معده و زخم دهانه روده که بیماریهای بسیار شایعی هستند، چيست؟

ژنیتیکی و یا فزیولوژیکی -1
باکتریایی -2
ناراحتی های عصبی ورژیم غذایی -3

فکر کنم با قاطعیت گزینه 3 را انتخب کرده اید و شانس بسیاری کمی برای گزینه 1 قائل هستید و حتما گزینه 2 را هم کاملا غلط می دانید
!اما تحقیقات جدید دانشمندان چیزه دیگری می گوید

تا بيش از 20 سال قبل تصور می شد که ناراحتی عصبی و عادات شخصی علت اصلی تورم معده، زخم معده و زخم دهانه روده است اما در سال 1982 دو دانشمند استراليايی ثابت کردند که يک باکتری به نام هليکوباکتر پايلوری در واقع مجرم اصلی به حساب می آيد. رابين وارن و بری مارشال نشان دادند که اين باکتری که در بخش انتهايی معده رشد و نمو می کند در ايجاد بيش از 80 درصد از موارد اين بيماری نقش بازی می کند. اما به لطف مطالعات آنها زخم معده و زخم روده ديگر بيماری هايی مزمن و شديدا دردناک به حساب نمی آيند چرا که امکان درمان قطعی آنها با مصرف کوتاه مدت داروها و آنتی بيوتيک ها فراهم آمده است. رابين وارن و بری مارشال به پاس خدمت بزرگشان به علم پزشکی جايزه نوبل پزشکی سال 2005 را دريافت کردند- بی بی سی

چهارشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۴

مرگ نوزاد هندي كه هنگام تولد قلبش بيرون از بدنش بود

عکس بالا نوزاد هندي راكه به هنگام تولد، قلبش بيرون از بدنش بود، نشان می دهد. قلب اين نوزاد دختر كه به هنگام تولد روي سينه و بين گردن و سمت چپ استخوان ترقوه‌اش قرار داشت به دستش چسبيده بود. والدين اين نوزاد پس از فهميدن اين نارسايي، فرزندشان را به يك آسايشگاه در ايالت كوبراي هند بردند. پزشكان به آنها پيشنهاد كردند كه نوزاد را براي يك جراحي پيوند فوري به بيمارستان چنايي آپولو منتقل كنند؛ اما آنها قادر به پرداخت هزينه‌ جراحي نوزادشان نبودند و در نهايت وي را پس از دو روز به دليل ابتلا به عفونت از دست دادند. قلب اين نوزاد در حالي كه در بيرون از بدن وي قرار داشت، توسط شبكه‌اي از رگ‌ها و سرخرگ‌ها به اعضاي داخلي بدنش متصل بود. به طور طبيعي نوزاداني كه با اين نارسايي متولد مي‌شوند، قلب آنها به دليل عدم حفاظت دچار عفونت شده و ظرف چند ساعت اول جان خود را از دست مي‌دهند - خبرگذاری دانشجویان ایران

سه‌شنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۴

.داشتیم یک رفیق لوتی پیدا میکردیم که اون هم پرید، امروز پرواز داشت
البنه خوبیه رفاقت اینه که اگه به دست آوردی، کار تمومه و خیلی سخته که ازش
!دل بکنی. هر چند که فاصله ای بین ما پیش آمده، اما دل هامون به هم خیلی نزدیکه
ازش درسهای زیادی در این مدت کوتاهی که با هم آشنا شدیم، یاد گرفتم. مخصوصا در این چند ماه آخر، چه بحث هایی که نکردیم و چه نظریه های که ندادیم. معنای بیکسی و تنهایی همدیگر را تو غربت مدرنیزه خوب میفهمیدیم و باعث شد خودم را
. بیشتر بشناسم وزندگی را از زوایای مختلفی نگاه کنم
...الان دیگه فکر کنم هواپیما روی زمین نشسته. دوستان بجای ما
به امید دیدار هر چه زودتر

دوشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۴

:حسرت دو تا چبز را ما تو زندگیمون، همیشه خوردیم
یکی، یک رفیق لوتی و با مرامه، که هیچ وقت نداشتیم
یکی هم، یک پیکان جوانان گوجه ای که چی!!!؟ ، زید بقل، باربند بالا، جاده بال
ا، بندازی بری بالا دیزین اسکی
--------------------------------
قسمتی از گفته های حسن در فیلم کما

این حرف ها خیلی به دلم نشست، خیلی بهش فکر کردم که آیا دیگه آدم تو زندگی
آرزویی غیر از این دو مورد داره؟
شما چی فکر می کنید؟

پنجشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۴

امشب برای من، شب به یاد ماندنیه . فقط یک بار در ساله و حس و حال خودش را داره، احساس بزرگ شدن میکنم .به گذشتم مینگرم ومنتظر فرداها خوام ماند. بیست و یکمین پاییزی است که تو زندگیم دارم میبینم و پنجمین پاییز در هلند. امیدوارم سال های آینده، شمع آرزوهایم را در کنار پدر و مادرم فوت کنم

یکشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۴

فصل امتحانات دوباره داره از راه می رسه، تا آمدیم چشم بهم بذاریم 6 هفته کلاس ها سپری شد و الان مثلا در هفته مطلاعه آزاد هستیم، جون خودمون چه قدر هم درس میخونیم! این شنبه و یکشنبه که هم هر کاری کردیم جز درس،کتاب هم خواندم اما نه کتاب درسی، بلکه چند برگی از کتاب پدر و پسر (ناگفته ها از زندگی و روزگار پهلوی). تازه یک کتاب جدیدی هم به دستم رسید، ترجمه کتاب داوینچی کد، که بر خلاف تصورم نمیدونم چرا این قدر نازکه! کتاب به اون عظمت در حدود 200 صفحه ترجمه شده. معلوم نیست بقیه اش چی شده؟ مترجم حال ترجمه نداشته یا اینکه سانسور شده !

خواندن این کتاب را بهتون پیشنهاد می کنم. من این کتاب را با ترجمه نوشین ریشهری از انتشارات نگارینه خواندم که خیلی خلاصه شده بود و این کتاب قطور تنها در 200 صفحه ترجمه شده است. شاید ترجمه این کتاب توسط انتشارات زهره این مشکل را نداشته باشه (عکس بالا) می توانید نقد مختصری از کتاب را با کلیک بر لینک زیر ببینید
بی بی سی - داوینچی کد
<-
اما خوب هنوز یک هفته ای تا امتحانام وقت مونده، دیگه قراره از فردا شروع کنم (با خودم قرار گذاشتم)، اما اینکه قولم به عمل تبدیل بشه، احتمالش کمه. آخه میدونید حسش نیست یا بهتره بگم فکر نکنم فردا حسش بیاد، باید حتما حس شب امتحان باشه، تا حس درس خوندن هم بیاد. تو این مدت 3-4 ساله که از دوران دانشجوییم میگذره خیلی خواستم که این عادت کثیف را بی خیال بشم و برای یک ترم هم که شده بچه + باشم و شب امتحانی درس نخوانم، اما نشده. انگار یک جور تو پوست و خونمونه، (
از ماست که بر ماست). اما نه اینکه اصلا نشده ، اما بطور کامل اون جور که می خواستم نشده. خلاصه بگم که من یک شب امتحان با خیال راحت چشم روی هم نذاشتم و نخوابیدم. اما حس وحال بعد امتحان وقتی که امتحانم خیلی خوب بشه هم دیدن داره
...دیگه میخواهم این ترم شب امتحانی نباشم

چهارشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۴

قطره دریاست، اگر با دریاست
!ورنه، او قطره و دریا دریاست
!جایی که دریاست، من کیستم ؟
گر او هست حقا که من نیستم

شنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۴

به مناسبت روز بزرگداشت مولوی

رو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن

ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن

از من گریز تا تو ، هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن

ماییم و آب دیده ، در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن

خیره کشی است مارا ، دارد دلی چو خارا
بکشد ، کسش نگوید : تدبیر خونبها کن

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق ، تو صبر کن، وفا کن

دردی است غیر مردن ، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟

در خواب ، دوش، پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

گر اژدهاست بر ره ، عشق است چون زمرد
از برق این زمرد ، هین ، دفع اژدها کن

پنجشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۴

گذری به حافظ

در پی یک شب آشفتگی وبی قراری، گذری به دیوان حافظ
: زدم. حضرت هم، اینچنین جوابم داد
----------------------------------------------------------------------------------
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست
در حق ما هر چه گويد جای هيچ اکراه نيست

در طريقت هر چه پيش سالک آيد خير اوست
در صراط مستقيم ای دل کسی گمراه نيست

تا چه بازی رخ نمايد بيدقی خواهيم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نيست

چيست اين سقف بلند ساده بسيارنقش
زين معما هيچ دانا در جهان آگاه نيست

اين چه استغناست يا رب وين چه قادر حکمت است
کاين همه زخم نهان هست و مجال آه نيست

صاحب ديوان ما گويی نمی‌داند حساب
کاندر اين طغرا نشان حسبه لله نيست

هر که خواهد گو بيا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدين درگاه نيست

بر در ميخانه رفتن کار يک رنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نيست

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشريف تو بر بالای کس کوتاه نيست

بنده پير خراباتم که لطفش دايم است
ور نه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست

حافظ ار بر صدر ننشيند ز عالی مشربيست
عاشق دردی کش اندربند مال و جاه نيست

جمعه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۴

يك گزارش آمارى

Posted by Picasa

( يك گزارش آمارى اپيدمى افسردگى در ايران را بررسى مى كند ( لینک

گاهى فكر كردن سخت ترين كار دنيا مى شود. وقتى كه از زندگى نا اميد شده ايد و دلتان مى خواهد چند سالى از زندگى مرخصى بگيريد. معمولاً در اين مواقع با يك تلنگر اشك آدم سرازير مى شود. اين حالت ها گاهى سراغ آدم مى آيد. اما گاهى هم مى آيد و مهمان مى شود. اينجاست كه زندگى ديگر رنگى ندارد و آدم «افسرده» مى شود. در تعريف روانشناسى افسردگى آمده است: «افسردگى ناتوانى در تصميم گيرى در زمينه هاى مختلف زندگى است.» حال مى توان اين ناتوانى را به مسائلى مانند ازدواج، دانشگاه، انتخاب شغل و. . . ربط داد. در اين بين خيلى چيزها هست كه مى تواند باعث شود انگيزه اى براى زندگى وجود نداشته باشد. روانشناسان
. ازمحيط هاى پر تنش و نداشتن مهارت هاى ارتباطى براى دليل اين مشكل نام مى برد
...
اما زندگى هنوز ادامه دارد و مى تواند تا بى نهايت ادامه پيدا كند. بهترين راه براى دور ماندن از اين همه احساس بد يك ذره ايمان و محبت است نسبت به آدمها تا همه سهمى داشته باشند براى زندگى. زندگى را سر طاقچه عادت از ياد نبريد كه هنوز مهربانى و سيب و ايمان و شقايق هست

چهارشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۴

باور کن
ای ستاره درخشان شب های تاریک تنهایی ام
وقتی نیستی گویا هوا بارانی است

دوشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۴

...همیشه با تو

،حیرانی ، دلتنگی ، همدلی
همه فریاد زدند
شاید که مرحمی بر زخم بی قرار تو و من باشد
...اما دریغ
که در کنارت نیستم

اما معنای زنده بودن من، با تو بودن است "
نزدیک ، دور
سیر ، گرسنه
رها ، اسیر
دلتنگ ، شاد
! آن لحظه ای که بی تو آید مرا مباد

معنای عشق نیز
در سرنوشت من
" .با تو ، همیشه با تو ، برای تو ، زیستن


" " با اختلاص از اشعار فریدون مشیری" "

چهارشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۴

به سكوت سرد زمان

هر دمی چون نی، ازدل نالان، شكوه ها دارم
روی دل هر شب، تا سحرگاهان با خدا دارم
هر نفس آهيست، كز دل خونين، لحظه های عمر اين سامان، مي رود سنگين
اشك خون آلود من دامان، می كند رنگين
، به سكوت سرد زمان، به خــزان زرد زمان
نه زمان را درد كسی، نه كسی را درد زمان
(بهار مردمی ها دی شد، زمان مهربانی طی شد، (آه از اين دم سردي ها خدايا
نه اميدی در دل من، كه كشايد مشكل من
نه فروغ روی مهی، كه فروزد محفلِ من
(نه همزبان دردآگاهی، كه ناله ای خرد با آهی، (داد از اين بی دردي ها خدايا
،نه صفايی ز دمسازی به جامِ می )، كه گَرد غم زدل شويد، كه بگويم راز پنهان)
كه چه دردی دارم بر جان
آه از اين بی همرازی خدايا ، وای از اين بی همرازی خدايا
وه كه به حسرت عمر گرامی سر شد
همچو شراره از دل آذر، برشدوخاكستر شد، يك نفس زد وهدر شد
يك نفس زد وهدر شـــــد ، روزگار من به سر شد
چنگی عشقم راهِ جنون زد، مردم چشمم جامه به خون زد ، يــا ر ا
دل زنم ز بی شكيبی، با فسونِ خود فريبی
چه فسون نافرجامی، به اميد بی انجامی، وای از اين افسون سازی خدايا
و ا ی ا ز اين ا فســـون ســـازی خُــــــــد ا يا

هرچه كني بكن مكن

هرچه كني بكن ، مكن
ترك من اي نگار من
هرچه بري ، ببر ، مبر
سنگدلي به كار من
هرچه بري ، ببر، مبر
رشته الفت مرا
هرچه كني ، بكن ، مكن
خانه اختيار من
هرچه روي برو ، مرو
راه خلاف دوستي
هرچه زني ، بزن ، مزن
.طعنه به روزگار من
سلسلهُ موی دوست، حلقهُ دام بلاست
هر که در این حلقه نیست . . . فارغ از این ماجراست

سه‌شنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۴

دیدار یار

اگر چه تلخ بود فرقت یار. . . . . . . . . . . در او شیرین بود امید دیدار

شنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۴

! بر ما چه گذشت

! بر ما چه گذشت
... اما هر جه بود گذشت
... آرام آرام، مو مو
... در غربت شلوغی
... گذشت
... می گذرد
... اما هر جه بود گذشت
. به خیر گذشت

دوشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۴

خدایان من

واقعا مادر از جنس چیه؟ بعید نیست به تعداد مادران دنیا، خدا وجود داشته باشه
حرف های مادرم پشت تلفن من رابهت زده کرد، فکر نمی کردم مادرم این قدر به من، مشکلاتم، آیندم فکر کنه و تازه حتی به فکر چاره هم بوده وبا پدرم هم مشورت کرده و از هر کی که به نظرش مفید اومده، نظرش را پرسیده
فکرش را می کردم اما خدا وکیلی نه این قدر، آخه نمیشه اصلا تصورش کرد، آخه چرا؟
!فکر می کردم در این غربت، تنهایم و هیچ کس با من نیست
...اما حالا
هر چند اعضای خانواده ام در کنارم نیستند، ولی همه شون با من هستند
چه قدر لذت بخشه که چندین قلب برای یک جسم بزنه
...هفته آینده
آغاز طواف من به دور کعبه معبودم...
-----------------------------------------------------------------------------------------------
گوشه ای از احساسات من بعد از گرفتن عواطف مادری از طریق خطوط تلفن و بعد از چت با برادر عزیزم

شنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۴

هستم اما خستم

،دروود
با عرض شرمندگی فراوان که که نتوانستم به اندازه کافی فعال باشم و خوب بتوانم آن کاری را که میتوانم بکنم را انجام بدم. باورکنید سرم خیلی شلوغ بوده و هست. خوشبختانه چند روزی دیگه نمونده به پایان امتحانات و رفتن من به ایران (بعد از یک سال اسارت در غربت). باور کنید دیگه مغزم هنگ کرده، دیگه نمیدونم چه جوری میتوانم به خوبی این چند روز باقی مونده را به پایان برسونم. وااااای آخه چی میتونم بگم؟
:قول میدم از به بعد بیشتر مطالب مفید بنویسم اما تا یادم نرقته، این نکات را یادآوری کنم که

یک عالمه وبلاگ باحال در قسمت وبلاگ دونی (ستون سمت راست وبلاگم) اضافه کردم. اگه +
وقت کردید حتما برید بخونید. مخوصا وبلاگ های داستان و نوشی و جوجه هایش که نوشته های فوق العاده ای دارند که یکیشون با قلم یک مرد و دیگری با قلم یک زن آفریده شده
برای خوندن مطالب قبلی وبلاگ نوشی و جوجه هایش به قسمت نوشته های قبلی نوشی <-
بروید و داستان های مختلف آن را بخونید، هر چند که به زبان بچه گانه بیان شده اما خیلی ( پرمفهومه! (
یا اینکه اینجا را کلیک کنید

سعی خواهم کرد در نوشته بعدی ام بیشتر در مورد بیوتکنولوژی (که الان مشغول به تحصیل ++
در این رشته هستم) توضیح بدم. وهمچنین توضیحاتی هم در مورد سیستم آموزشی و سبک
! امتحان گرفتن در هلند بدهم، که خیلی قابل توجه و تامله

مطالبی هم در مورد دوستی خواهم نوشت! چیزی که هرگز نمیتونم فراموشش کنم، دوستانی +++
زیادی در این مدت اقامتم در غربت پیدا کردم، البته با خیلی ها هم دوست نشدم، بلکه فقط آشنا شدم! اما چیزی که هرگز در خواب هم فکرش را نمی کردم، بلاخره اتفاق افتاد. دوستی پیدا کردم
! که حتی تحمل یک روز ندیدنش را هم ندارم چه برسه به یک ماه
چه چیز هایی زیادی از هم یاد گرفتیم، چه بحث هایی که نکردیم، چه روزهایی با هم یک جورهایی قهر کردیم اما طاقت و دوام نیاوردیم و دوباره آشتی کردیم، چه قدر به هم نق زدیم و دردودل کردیم، جه کمک هایی گرفتم، اما نمی دانم آیا کمکی کرده باشم؟! ولی امروز، روز
... خداحاقظیه
فعلا بدروود

جمعه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۴

عمراً

رفتی لاهه رای بدی؟ ++
نه بابا، امروز قطارها کار نمی کردند، اعتصاب بود --
جدی؟ حیف شد ++
نه، اما صنوق سیار آوردند که رای بدیم --
خوب به کی رای دادی؟ ++
!اصلاً رای ندادم --
چرا مشارکت نکردی؟ نکنه کاندیدها را نمی شناختی؟ حداقل رای سفید می دادی ++
عزیزمن مگه زور؟ مملکت جمهوریه، یعنی می تونی رای هم ندی --
نه اصلا زور نیست، فقط خواستم بگم می توانستی با شرکت در انتخایاب مشارکتت ++
را نشون می دادی
!وقتی اصلا یک چیزی را قبول نداری، چرا می خواهی براش تصمیم بگیری؟ --
!وقتی اصلا یک داستان را نخوندی، چرا می خواهی براش تحلیل بنویسی؟ --
(وقتی اصلا یک عقیده ای را قبول نداری، چرا براش بازاریابی می کنی؟(عکس را صفا --
حالا خودت هیچی، سرنوشت دیگران چی؟ سرنوشت کشورت چی؟ ++
حتی بین بد و بدترحاضر نیستی؟ ++
دفعه قبلی مگه رای ندادیم، چی شد؟ --
بعضی ها می گند شرایط این بارعوض شده ++
آیا بهتر هم شده؟ --
...آره آزادی زیاد شده، دختز ها مانتوی تنگ و شلوار کوتاه می پوشند و ++
حالا ببینم چی می شه، شاید به دور دوم کشید --
!ای ول، پس رای خواهی داد؟ ++
عمراً --

Genmab بازدید علمی از شرکت تحقیقاتی

جاتون خالی دیروز من به همراه با 7 نفر از بچه های همرشته ای خودم به بازدید ازشرکت تحقیقاتی خن ماب رفتیم

نمایی از دانشگاه اوترخت


تصویری از آزمایشگاه خالص سازی آنتی بادی


متاسفانه ما حق ورود به اکثر آزمایشگاه ها را نداشتیم و به درب بسته خوردیم


! این هم چهره بر و بچ تیم ملی

چهارشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۴

دوستان بجای ما








خوشحالی مردم بعد از پیروزی تیم ملی فوتبال ایران مقایل بحرین و صعود ایران به
جام جهانی 2006 آلمان

دوشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۴

ایران و جام جهانی 2006 آلمان

ایران-بحرین
چهارشنبه 18 خرداد 1384، ساعت 19:05، ورزشگاه 100 هزار نفری آزادی
وااای،عجب 90 دقیقه نفس گیری بود، پر از دلهره و اضطراب. تازه دیدن بازی از طریق اینترنت و تازه با کیفیت پایین بیشتر آدم را بی قرار می کرد.نمی دونم آیا تا بحال بازی مورد علاقه تان از طریق یک پنجره کوچک روی مانیتور کامپیوترتان، با کیفیت صدا و تصویر بد دیده اید یا نه؟ تازه معمولا صدا از تصویر عقبتر است و شما گزارش بازی را بعد از دیدن تصاویر می شنوید! (این وقت ها آدم قدر تلوزیون میاد دستش) اما بلاخره توانستم بازی را با صدای زیبا و گرم عادل فردوسی پور ببینم. صورتم در طول بازی به مانیتور چسبیده بود. در اوایل نیمه اول، بچه ها خوب داشتند حال بحرینی ها را می گرفتند، اما نتوانستند از موقعیتهای که به دست آوردند، خوب استفاده کنند و حتی ضربه سر محمد نصرتی به تیر دروازه خورد. نبمه اول با نتیجه 0-0 به پایان رسید. هنوز 1-2 دقیقه ای از نیمه دوم نگذشته بود که محمد نصرتی سانتر زیبای فریدون زندی را، تبدیل به گل کرد و توپ را در اوایل نیمه دوم به تور دروازه بحرین چسبوند.از شدت خوشحالی به هر کی دم دستم بود زنگ زدم و با جیغ و داد بهشون فهموندم که ایران گل زده. گل زودهنگام ایران در نیمه دوم یک جورهایی خیال همه را راحت کرد اما ضدحمله های بحرینهای ملخ خور می رفت که کار دستمون بده. وای در 10-15 دقیقه آخر، میرزاپور چند تا سوتی فاحش داد که وقت بود مفتی مفتی گل بخوریم، که خوشبختانه به خیر گذشت. من که تو اون لحظه داشتم یک سکته خفیف را می زدم، اما برای پیشگیری از خطرات احتمالی یک قرص ایندرال (پروپرانولول 10) برای پایین آوردن ضربان قلب، قبل از شروع بازی خورده بودم. در حین بازی هم خلاصه بازی را لحظه به لحظه در استوس یاهو مسنجرم می نوشتم، تا همه از نتیجه بازی با خبر باشند. خوشبختانه بازی با نتیجه 1-0 به سود ایران تموم شد و ایران برای سومین بار رفت جام جهانی. بعد از بازی هم تلفن ها را ادامه دادم و به همه تبریک گفتم. به یاد روزه 16 آذر 8 سال پیش افتادم که ایران بعد از به پایان رسوندم بازی با استرالیا با نتیجه 2-2، به جام جهانی 1998 فرانسه صعود کرد و اون بار مردم برای اولین بار برای خوشحالی به خیابان ها ریختند و تا پاسی از شب تو خیابان می رقصیدند و شادی می کردند و صدای بوق ماشین ها هم یک لحظه قطع نمی شد. من حدس می زدم بعد از پیروزی ایران مقابل بحرین چنین اتفاقی بیفتد. اما متاسفانه من این بار ایران نبودم تا در شادی بازی بعد از شرکت کنم، تازه من فردای بازی ایران-بحرین، امتحان هم داشتم و باید خودم را به سبک شب امتحانی برای امتحان آماده می کردم (با اینکه 3 سال و 6 ماهی است که هلند هستم، هنوز عادت شب امتحانی درس خوندن از سرم نیفتاده، وای بر من !!!) اما خوشبختانه امتحان آزمایشگاه ژن تکنولوزی من به خیر و خوشی گذشت (در مورد امتحان بعدا صحبت می کنم). نکات جالبی در
: این دوره از مسابقات به چشم می خورد که واقعا قابل تحسینه
(!!!حضور خانم ها در ورزشگاه آزادی (تماشای بازی فقط حق مردان نیست -
نتیجه گیری مناسب و صعود پیش از موعد تیم ملی به جام جهانی و تشریفاتی شدن بازی آخر -
دفاع و حمله تیمی بدین معنی که مدافع فقط دفاع نمی کند و کارهای دفاعی از خطوط حمله آغاز -
می شود و یا مهاجم فقط گل نمی زند، همانجور که در بازی های اخیر دیده اید بازکنان خط دفاعی (رحمان رضایی،محمد نصرتی و یحیی گل محمدی) و خط میانی (جواد نکونام و فریدون زندی )
. در ساختن گل و به ثمر رساندن گل نقش به سزایی داشته اند
اما هیچ وقت کار زشت این عرب های ملخ خور یادم نمی ره که چهار سال پیش، وقتی که ایران با نتیجه 3-0 از بحرین در منامه باخت و نتوانست که بره جام جهانی و این بحرینی های کثیف با پرچم عربستان دور افتخار زدند. اما خوب از این عرب های ملخ خور بیشتر از این چه انتظاری میشه داشت!!! از اول همین بودند و خواهند بود. اما این بار بازیکنان تیم ملی فقط با پرچم سه رنگ ایران در ورزشگاه آزادی دور افتخار زدند (نه همراه با پرچم ژاپن!) وسرود شوق سر دادند. ای ول بر بر و بچای تیم ملی، آفرین
:در تلاشم سال آینده برای تشویق تیم ملی فوتبال ایران برم آلمان و داد بزنم
ایران ایران

جمعه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۴

;) آخرشه

خوب، دوباره اسم وبلاگ عوض شد. اما فکر کنم این دفعه دیگه آخریشه

یکشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۴

دلم تنگه

آهای اهالی شهر حرف و سخن زیاده
حال همه گرفته ست درده دلا زیاده

تا به كسی میرسی ناله و دلواپسی
وقتی میپرسی چرا داد میزنه بی كسی
بی کسی

دلم تنگه دیاره هنوز عاشق یاره
واسه دیدن خونه روزا رو می شماره

آخ، دلم تنگه دیاره هنوز عاشق یاره
واسه دیدن خونه روزا رو می شماره

هرچی صدا می زنی هیچ كس جواب نداره
وقتی رفاقت می خوای هیچ كس وفا نداره

بدون رفاقت سخته بی هم زبونی سخته
میون صد تا آدم تنها بمونی سخته

منتظر فرارم از دنیا گله دارم
برای گفتن از عشق یه عالمه حرف دارم

اگه گوشت با منه بگم چه حالی دارم
عاشق خاك خونم غریب این دیارم

دلم تنگه دیاره هنوز عاشق یاره
واسه دیدن خونه روزا رو میشماره

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۴

لطيفه‌های انتخاباتی

دروود. یک سری لطيفه‌های انتخاباتی دیدم گفتم حیفس که شما نبیند!!! (برای دیدن سری کامل (جوکها روی لطيفه‌های انتخاباتی کلیک کنید
راسیاتش هر چه قدر هم آدم بخواهد خودش را ازاین بادیه ها بیرون بکشه، آخرش نمیشه. انگاری با اولین جرقه، طبق اصل دوم ترمودینامیک و بدون نیاز به هیچ کاتالیزوری، به اصل خودش ،برمی گرده ودوست داره در ضمینه های که نه در حیطه آگاهیشه وحتی نه درحیطه قدرتش ({ سرکشی کنه (دخالت کنه {صیغه فضولی

!این هم 2 تا از همون لطيفه‌های انتخاباتی که یک جورهای قابل تأمله
يه روز يه كانديدا خيلي درباره حقوق شهروندي و حقوق بشر سخنراني مي‌كرد و مي‌گفت من عاشق رعايت حقوق مردم هستم، جيبش را گشتند و گاز اشك‌آور پيدا كردند. گفتند: پس اين چيه؟
!گفت: به خدا دارم ترك مي‌كنم
يه روز به يه كانديدايي گفتند: حقوق بشر؟ آزادي بيان؟ آزادي مطبوعات؟
!گفت: چي كاركنم؟ باهاشون جمله بسازم؟

اما حالا که بحثمون اتخاباتی(سیاسی) شد، بد نیست این دو کاریکاتور (این { انتخابات عصر حجر} و این { شرکت در انتخابات}) را از نیک آهنگ هم ببنید. بدروود

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۴

نوبهار من

...گشته خزان نوبهار من، بهار من
...رفت و نیامد نگار من، نگار من
سپری شد شب جدایی، به امیدی که تو بیایی
آخر ای امید قلبم، با من از چه بی وفایی

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۴

از ماست که بر ماست

درووود
خوب با توجه به این که چند صباحی است که در فرنگ، روز را به شب می رسونم،و طلبه حوزه علمیه وخنینگن در رشته بیوتکنولوژی (گرایش تحقیقات پزشکی) هستم، واجب دونستم دوستان عزیز را به فیض برسونم و از تجربیاتم و همچنین از رشته ای که الان مشغول به تحصیل هستم ،یک سری اطلاعاتی در اختیارتون قرار بدم
در حوزه علمیه وخنینگن، سال تحصیلی به 5 پریود (ترم) تقسیم می شه، که 4 تا پریود اول، هر کدام 8 هفته طول می کشه و پریود آخر 10 هفته. از 2 هفته پیش پریود پنجم شروع شد و من بر خلاف پریود قبلی (4) که حداکثر 12 واحد و یا 2 تا درس 6 واحدی می تونستم اتخاب کنم، این پریود چون طولانی تره و آزادی عمل بیشتری داشتم، با انتخاب 3 درس خودم را به پای سخنان آقا رسوندم. ژن تکنولوژی، تکامل ملکولی و آزمایشگاه پیشرفته میکروبیولوژی 3 تا درسی هستند که این ترم اتخاب کردم (برای اطلاعات بیشتر در مورد این درس ها، بروی اسمشون کلیک کنید) درس های باحال و تخصصی که اصلا فکرش را نمی کردم این قدر با حال باشند. خوب همه این ها مقدمه ای بیش نبود، حالا بریم سر اصل مطلب
در آزمایشگاه میکروبیولوژی، یکی از آزمایش هایی که انجام دادم، استفاده از دانش بیوافرماتیک برای آنالیز پروموتر راه های مختلف متالولیکی در آرکیا بود. این آزمایش حدود 7 روز طول کشید اما نه در آزمایشگاه، بلکه پشت کامپیوتر. و ما بجای کار کردن با میکروب های زنده و لوله های آزمایش و پیپت کردن های زیاد و استفاده از تکنیک های مختلف ملکولی، برای استخراج " د.ن.ای" میکروب ها و سر کله زدن با مواد سمی و سرطان زا و هزار دردسر دیگه، از بانک های اطلاعاتی که روی اینترنت به صورت مفت و مجانی ریخته و بدون نیاز به هیچ گونه "ای د" و " پسوردی" قابل استفاده هستند، استفاده کردیم. و توانیستم سکوونس ژنهای آنزیهای مورد نیاز برای گلایکولیز گلوکز، قند 6 کربنی و آریبینوز، قند 5 کربنی در دو نوع آرکیا به نام های * را بررسی کنیم و موتیف ژن هاشون را به دست بیاریم. البته در استفاده از این نرم افزارهای آن لاین باید دقت می کردیم که از چه روشی وچه مرحالی با توجه به خصوصیات میکروارگانیسم های مختلف استفاده کنیم. که این قسمت کار، سلول های خاکستری مغز را یک کم قل قلک می داد. بعد ازآن، نوبت تجزیه و تحلیل نتایج بود که برای این کار لازم بود چندین مقاله در موردش مطالعه کنم. چیزی که توجه من را خیلی به خودش جلب کرد، این بود که اکثر مقاله ها توسط محققین آمریکایی و بخصوص ژاپنی نوشته شده بود. با خواندن چندین مقاله وبا توجه با حرف های استادهایم متوجه شدم که ژاپنی ها در این ضمینه همانند دیگر ضمینه ها به چه پیشرفت قابل توجه ای دست یافته اند، گویی رسیدن بهشون غیر ممکن به نظر میاد. اما اگه ژاپنی ها هم در این 50 سال اخیر، روزی مثل ما فکر می کردند، شاید الان وضعیتی بهتر از ما نداشتند. اما در راه این پیشرفت های نفس گیر، آیا می دانید ژاپنی ها چه چیزهایی ارزشمندی را از دست داده اند و یا به دست آورده اند؟
Pyrococcus furisus و Sulfolobus solfataricus = *
...ببخشید که این پست من خیلی طولانی شد، اما خوشبختانه بعد از 5 روز کامل شد. ادامه ندارد

دوشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۴

هواي گريه

نبسته ام به کس دل
نبسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من

ز من هر آن که او دو
ر چو دل به سينه نزديک
به من هر آنکه نزديک
از او جدا جدا من

نه چشم دل به سويي
نه باده در سبويي
که تر کنم گلويي
به ياد آشنا من

ستاره ها نهفته
در آسمان ابري
دلم گرفته اي دوست
هواي گريه با من
هواي گريه با من

جمعه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۴

دلواپسی ها

دلواپسی هامو بگیر از من
غم هاتو ای آینه حاشا کن
قدری بخند و روشنی ها رو
تو چشم خیس من تماشا کن
تو سالها همزاد من بودی
تصویری از دیروز و امروزم
همت کن و یاری کن، بگذار
تا مهربونی را بیاموزم
آینه ای همسایه کاری کن
تا ساعتی پیش تو بنشینم
جز سایه سار مهربون تو
چیزی نه می خوامو نه می بینم
یک عمر دنبال چه می گشتم
در سایه سار بی تماشایی
یک عمر گشتم تا که فهمیدم
تو سایه بون خستگی هامی
دلواپسی هامو بگیر از من
غم هاتو ای آینه حاشا کن
قدری بخند و روشنی ها رو
تو چشم خیس من تماشا کن

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۴

معرفی

درووووووود
خیلی ممنون که وبلاگ من را قابل دونستید و الان دارید وقتتان را اینجا تلف می کنید. من خواستم بعد از مدت ها که این وبلاگ را با راهنمایی دوستم بودا، باز کردم و بعد از چندین بار تغییرات کلی در وبلاگ و آدرس وبلاگ، خودم را معرفی کنم
من کامیار هستم اما اینکه چی شد که من (درد ودل های) جواد آسترونات را به عنوان اسم وبلاگم اتخاب کردم، راسیاتش خودم هم نمی دونم.اما القابی همچون کاپیشن جوادی و کامی آسترونات در انتخاب این اسم برای وبلاگم بی تاثیر نبودند

آره داشتم از خودم می گفتم. بیست بهار ازآن اولین فوتن نوری که در بیمارستان سعدی اصفهان دیدم، می گذره. البته چند بهاریست که اومدم فرنگ و یک جورهای مشغول به تحصیل و کسب فیض در رشته بیوتکنولوژی (گرایش تحقیقات پزشکی) در دانشگاه وخنینگن هلند هستم
راستی شاید این سوال به ذهنتون بیاد که برخن اشتاین کجاست؟ در جواب باید بگم که من در یک آپارتمان دانشجویی زندگی می کونم که اسمش برن سس تیخ است اما یه علت سختی تلفظ این کلمه به زبان شیرین هلندی، اسم این ساختمان از آپریل 2004 توسط دوستان ایرانی به برخن اشتاین تغییر یافت
این هم شرح حال مختصری از آقا جواد (از نوع آستروناتش). منتظر پست های بعدی من باشید

چاکر همه دوستان دستان صفت

یکشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۴

انتظار

!بیهوده چشم به در دوخته ای
،پشت در نیست کسی
نه صدای قدمی
نه صدای نفسی

همهً پنجره فرباد شده است
به سرم می کوبد: که نگاهت نگران غم کیست؟
به چی می اندیشی؟
من نگفتم که به تنهایی خود عادت کن؟

شب تاریکم بر پنجره آورده فشار
به خیالم که تو خواهی آمد
چشم از در نتوانم برداشت

،پنجره تلخ و عبوس
:همه فریاد شده است، برسرم می کوبد
بیهوده چشم به در دوخته ای، پشت در نیست کسی

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۴

مادر

تاج از فرق فلک برداشتن ...تا ابد آن تاج برسرداش
دربهشت آرزو ره یافتن ...هرنفس شهدی به ساغرداشتن
صبح درانواع نعمتها و ناز...شب بتی چون ماه در بر داشتن
صبح از بام فلک چون آفتاب روی گیتی را منور داشتن
شامگه چون ماه رویا آفرین نازبر افلاک و اختر داشتن
چون صبا در مزرع سبز فلک...با ل در با ل کبوتر داشتن
حشمت و جاه سلیما ن یافتن
شوکتو فر سکندر داشتن
تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوش تر است
لذ ت یک لحظه مادر داشتن

جمعه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۴

مردان چاق نسبت به همسرانشان وفادارترند

مطالعات جديد نشان مى دهد كه مردان چاق اغلب وفادارتر از مردان لاغر هستند. به گزارش ايسنا به نقل از منابع اينترنتى، محققان آلمانى به تازگى دريافته اند مردانى كه دچار اضافه وزن هستند به دليل اينكه ميل كمترى به روابط جنسى خطرزا دارند اغلب به همسران خود وفادارترند. اين بررسى ها نشان مى دهد مردانى كه وزن متعادل دارند اغلب ۲ برابر بيشتر از مردان چاق بى وفا هستند. در اين مطالعات از ۱۰۰۰ مرد آلمانى با متوسط سن ۳۱ تا ۶۹ سال از سوى محققان گفت وگوهايى صورت گرفت. نتايج بررسى ها نشان داد كه مردان لاغر يا با وزن متعادل ۲۳ درصد و در مقايسه مردان چاق ۱۱درصد نسبت به همسران خود بى وفا هستند

پنجشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۴

اولین پست

هوا ......... بس ناجوانمردانه ... ابری
دلم .......... بس ناجوانمردانه ... بارانی
احساسم .... بس ناجوانمردانه ... سرد

سه‌شنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۴


kamyar Posted by Hello
kambiz

Kamyar Posted by Picasa

جمعه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۴

عكس


Posted by Picasa