سه‌شنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۵

هيچي مهمتر از اين نيست که آدم تکليفش با خودش معلوم باشه , بتونه يک تصميمي جدي براي حال و آينده اي که در پيش داره بگيره، که از خودش چه مي خواهد، داره
!چي کار ميکنه و الان داره اصلاً براي چي تلاش ميکنه، اصلاً براي چي زنده است
هميشه اين سوالات مثل تابلوي قرمز عبور ممنوعي بر سر راهم بود، با آنکه مي دونستم جاده را درست انتخاب کردم، اما هميشه من را به فکر وا مي داشت و سرعت گيري در سر راهم بود. هر از چند گاهي با جواب هايي که کاملاً قانعم نمي کرد، از پس سوالات مطرح شده به صورت مقطعي مي گذشتم. اما مدت کوتاهي بعد، به صورت اپيدمي همه سلول هاي مغزم را آلوده مي کرد، هر چي دُز بي خيالي را بالا مي بردم ديگه اثر نداشت، بد جوري مقاوم شده بودند. هيچ جوري نمي توانستم گذشته ام را به آيندم وصل کنم، و مشکلم ''حال'' بود، که دارم چي کار مي کنم
در آخر، بعد از کلي دست و پا زدن، جوابم را در گذشتم يافتم، به همان دوران کودکي ام برگشتم، به همان افسانه هاي شخصي بچه گونه ام، الان هم هنوز تو همان جاده ام
.... بايد ادامه داد

دوشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۵

عجب پذيرايي گرمي از ما داشت، من و 4 تا از همکلاسي هام، 2 تاشون ايراني و 2 تاي ديگه هلندي
يهويي يادم افتاد، نمي دونم چرا؟
ساقي لبناني، رستوران شرقي، استکهلم، سوئد، تابستان 2005
!احساس غريبي ست

جمعه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۵

خوش به حال غنچه های نیمه باز

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
...خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
!خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
– خوش به حال دختر میخک – که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت، از آن می که می باید تهی است
!ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
!هفت رنگش می شود هفتاد رنگ
(فريدون مشيری (1379-1304

چهارشنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۵

عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگاز
سال نو با گشايشي نو به سوي آيندم آغاز شد وعيدي هاي بزرگي دارم ميگرم که اين را من مديون يکي از عزيزترين دوستان زندگي ام هستم که گفت با پرهيز قضاوت سريع، فقط يک بار، فقط به پيشنهادش گوش کنم و بعد خودم تصميم بگيرم که شايد گشايشي در کار باشد. تو اين راه با افرادي زيادي آشنا شدم که با راهنمايي هايشان، کمک هاي بي دريغي دارند برايم انجام مي دهند. دارم به آرزوهاي کودکي ام نزديک ميشم. اين بهار را با طراوت خاصي شروع کردم و قطعا ادامه خواهد داشت. در پست هاي آينده ام خبر هاي مربوطه را حتما خواهم نوشت

یکشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۴

سال و فال و اصل و نسل و تخت و بخت
بادت اندر شهرياري بر قرار و بردوام
سال خرم فال نيکو مال وافر حال خوش
اصل ثابت نسل باقي تخت عالي بخت دائم
سال نو مبارک

شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۴

ای وای بر من
هنوز تو فکر کاری هستم که کردم
چه کسی را نشناختم، این قدر فکرم خرابه (خراب شده) که هر فکری می کردم غیر از این
خوبه حالا بیشتر از این خراب نکردم
تبریک غافل گیر کننده ای بود
بهاران خجسته باد

پنجشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۴

عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگاز

هر روزتان نوروز، نورزتان پیروز
<<فریدون مشیری>>