شنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۵

!کنترل سرعت، موهبت یا مصیبت؟

چهارشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۵

خیلی ها آمدند واخنینگن و رفتند و یا دارند می روند، اما من هنوز هستم! همه یک روزی رفتنی اند
پویا مرد شست ساله را در سازمان انتقال خون دیده بود که با چرخ دوازده کیلومتر پا زده بود تا رسیده بود آنجا، بعد از اهدا خون قرار بود همون راه را برگرده، پویا خیلی
!تعجب کرده بود، اما من بیشتر
پلیس گاوچران آمریکا هم که فرق دانشگاه با گاوداری را نمی فهمه (مطالب مربوطه
(2 1
سربازاشون را هم که از تو طویله در آوردند
پسرک هلندی که امروز تو آزمایشگاه دیدم، خود گاو هولشتاین بود، نژاد پرست بد ذات! با اون قیافه وحشتناکش، با شلوار گشادش که سه تای من توش جا می شد و با پیرسینگ(حلقه آویز) تو لب و لاله گوشش، فکر می کرد خود کله پنیرش آدمه و بقیه حیوان. بحث در مورد انتخابات و قوانین کار بود. نظرش این بود که چون خارجی ها تو کشورشان شرایط اقتصادی خوبی ندارند، اینجا کار را با هر حقوق کمی که شده باید قبول کنند. می گفت باز براشون می صرفه و گرنه به اینجا نمی آمدند و اینجا ماندگار
!نمی شدند

دوشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۵

Mr. counting calorie, after 45 days!

شنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۵

دیروز پویا آمده بود پیشم، خیلی ناراحت و گرفته، به من هفته پیش گفته بود که امتحان هایش را زیاد خوب نداده، من هم فکر کردم که شاید نتایج امتحان های پایان ترمش را گرفته و شاید نمره درس پاتولوژی را که می گفت امتحان وحشتناکی داشته را زیاد
!خوب نشده
به من برگه ای نشان داد، شبیه کارنامه بود، بعد که خواندم، دیدم که جواب آزمایش خونش است که سه هفته پیش رفته بود، چند روز پیش دکترش باهاش تماس گرفته بود و برایش قرار فوری گذاشته بود، چونکه تیری گلیسیرید (چربی) خونش خیلی بالا بود. در حالی که پویا نوزدهمین بهار زندگی اش را چند ماه پیش دیده بود! و در این سن داشتن چربی خون بالا خیلی نادر است. خوشبختانه اچ دی ال و کلسترول خونش نرمال بود و زیاد جای نگرانی نبود و پویا می تواند با ورزش و یک رژیم غذایی مناسب و دراز مدت، سلامتی اش را باز یابد
عصبی بود و مضطرب، در حالی که دست و پاهایش می لرزید، صدای گریه موبایلش بلند شد، گوشی را نزدیک گوشش برد، لب هایش دیگر تکان نمی خورد، قادر به صحبت کردن نبود، گویی لال شده بود، کم کم دیگر نمی لرزید، آرام شد، انگار پرستوی دلش پشت خط بود

سه‌شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۵

شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۵

!حسابشون را گذشتم کف دستشون، که من، منم
مثل خودشان برخورد کردم. جواب آزمایش آخرشان مردود بود. مثل دفعه های
... قبل هم نبود که بشود تک ماده کرد، پس
!خداحافظ
خداحافظ مرده خوران لش
خداحافظ انگلان پست
خداحافظ سیریش های بدذات
خداحافظ ریاکاران صد چهره
...خداحافظ

بهترین آرزوی تولد

امیدوارم تا آخر عمرت زنده باشی

جمعه، آبان ۱۲، ۱۳۸۵

فال حافظ

سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد
گریه آبی به رخ سوختگان بازآورد
ناله فریادرس عاشق مسکین آمد
مرغ دل باز هوادار کمان ابرویست
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه​اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل
عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد
خدایا این لحظه ها را از من مگیر