چهارشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۵

خیلی ها آمدند واخنینگن و رفتند و یا دارند می روند، اما من هنوز هستم! همه یک روزی رفتنی اند
پویا مرد شست ساله را در سازمان انتقال خون دیده بود که با چرخ دوازده کیلومتر پا زده بود تا رسیده بود آنجا، بعد از اهدا خون قرار بود همون راه را برگرده، پویا خیلی
!تعجب کرده بود، اما من بیشتر
پلیس گاوچران آمریکا هم که فرق دانشگاه با گاوداری را نمی فهمه (مطالب مربوطه
(2 1
سربازاشون را هم که از تو طویله در آوردند
پسرک هلندی که امروز تو آزمایشگاه دیدم، خود گاو هولشتاین بود، نژاد پرست بد ذات! با اون قیافه وحشتناکش، با شلوار گشادش که سه تای من توش جا می شد و با پیرسینگ(حلقه آویز) تو لب و لاله گوشش، فکر می کرد خود کله پنیرش آدمه و بقیه حیوان. بحث در مورد انتخابات و قوانین کار بود. نظرش این بود که چون خارجی ها تو کشورشان شرایط اقتصادی خوبی ندارند، اینجا کار را با هر حقوق کمی که شده باید قبول کنند. می گفت باز براشون می صرفه و گرنه به اینجا نمی آمدند و اینجا ماندگار
!نمی شدند

هیچ نظری موجود نیست: