یکشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۶

چين كوور

فعلا در حال و هواي خودم گيج مي زنم و رايانه ام نم كشيده. از اعمال اين ملت در عجبم و از روزمرگي شان در حيرت. ايرانيان روشنفكر يا در حال شمردن صفر هاي خانه هاي اعياني چند مليون دلاري خود هستند و يا به دنبال پيش خريد پنت هاوس كه رو به اقيانوس منظره دارد. در شهر جوان و كودك كم مي بينم و در دانشگاه غير چيني! وقتي به دانشگاه يو بي سي رفتم احساس كردم كه به دانشگاهي در چين رفته ام كه چند نفر انگشت شمار غير چيني در آنجا مشغول به تحصيلند. حالا مي فهمم كه چرا تابلو و علامت هاي فرودگاه به زبان چيني هم بود. اما هنگام ورود غافل ازاين بودم كه يك سوم جمعيت اين شهر را چيني ها رقم مي زنند
روزنامه ها(هفته نامه ها) و مجلات فارسي شهر كه ديدني است. اتفاقا اسم يك ازهفته نامه ها ديدنيها است. آن ها حاوي مقالات صد سال پيش وب سايت ها، وب لاگ ها، روزنامه ها و مجلات فارسي هستند كه عينا كپي برداري شده اند. اكثر صفحات، تمام صفحه يا سه چهارم صفحه به تبليغات خريد، پيش خريد، وام مسكن و عكس هاي ريل اسيتورهاي محترم و محترمه اختصاص دارد. در ونكوور شغل اول هموطنان عزيزمان از پيتزا فروشي و بقالي به حرفه ريل استيتور(همون دلال خودمون) ارتقا يافته كه خود در خور توجه است. تبليغ بيده هم كه جاي خود دارد كه طرز استفاده و امكانات آن با شرح جزييات بيان شده كه مبادا ملت غيور پرور كالري زيادي در رساندن دست شريفشان به ماتحتشان مصرف كنند. تب استقلال و پرسپوليس اينجا هم داغ است و يكي ديگر از صفحات مجلات را اشغال كرده است. كلاس هاي خصوصي در دروس مختلف هم اينجا يافت مي شود. جاي قلم چي خالي
شايد الان با يك هفته اقامت در اين شهر، تصميم گيري بس عجولانه باشد، اما اينجا را براي خود مكاني مناسب جهت سكنا گزيدن نيافتم. فعلا در بازگشت به كلبه ام در هلند روز شماري مي كنم تا كوله بارم را از آنجا هم ببندم و آواره شهري دگر شوم