جمعه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۴

شبيه سازي و اخلاق

بحث در باب تكنولوژي شبيه سازي و پيامدهاي معرفت شناختي، اخلاقي، رواني و حقوقي آن از بدو پيدايي آن شدت گرفت. به طوري كه بسياري از اديان دربرابر آن واكنش نشان دادند و برخي از انديشمندان و فيلسوفان به بررسي ابعاد گوناگون آن پرداختند. در اين مورد، مقاله بسيار جالبي تحت عنوان شبيه سازي و اخلاق در روزنامه همشهري به چاپ رسيده است که به بحث اخلاقي در مورد شبيه سازي در
(جوامع اسلامي پرداخته است. (براي خواندن مقاله،
اينجا را کليک کنيد

پنجشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۴

تا به کسي "تلفن" نزني، کسي احوالت را نمي پرسه
تا به کسي "ايميل" يا "پ ام" ندي، کسي سراغت را نمي گيره
هر وقت هم که به يادت هستند، خرشون تو گل گير کرده
کاشکي مردم خر نداشتند که يادت نمي افتادند
ياد قديم ها که مردم خر داشتند، خرد هم مقداري

لينک زندگی کيهانی در قرن ماشينی باز گو کننده رقتارهاي انسان هاي قرن 21 است

دوشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۴

بابا تو ديگه کي هستي؟

،با دو کلام حرفت
دل از من روبودي
کلي رهنمودم نمودي

کاشکي زودتر تو را مي شناختم
کاشکي بيشتر تو را مي شناختم

با آرزوي موفقيت و به آخر رسيدن فراق يار
امشب سايه سکوتم را شکستي
... فردا
،سکوتم را
تنهايي ام را
پس فردا در آغوشم هستي

بی تو بسر نمی شود

:امشب چنان خوشحالم کردي که از خوشحالي با شچريان داد مي زدم و مي گفتم
بی همگان بسر شود
بی تو بسر نمی شود
داغ تو دارد این دلم
جای دگر نمی شود
،دليل زياد دارم
بهم خط دادي -
خودت هم هفت خط -
من هم خط خطي -
از نگار گري تو
... -
کاشکي همه مثل تو مي کشيدند

جمعه، دی ۳۰، ۱۳۸۴

دوباره آمدي ويتامين گيري؟ -
،آخه باک ويتامينم نشتي پيدا کرده -
!زود زود بايد پرش کنم

پنجشنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۴

به ساز کي نرقصيده ام؟

چرا حرف هام را هيچ کس باور نداره
! نميدونم کِي به کي دروغ گفتم

گذشت زمان همه چي را روشن ميکنه

با اونکه همه از هيچ من باخبرند
اما من چي؟ هيچ از همه چي ديگران

... گذشت زمان همه چي را روشن خواهد کرد

چهارشنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۴

دارم با همه تصفيه حساب مي کنم
با همه دارم خدا حافظي مي کنم
چند تايي، به تعداد انگشت هاي دستم باقي موندند
!نميدونم چرا؟ مگه مي خواهم جايي برم ؟
! من که خيلي کارم مونده
به نظرم دلم عزم سفر کرده، تنهايي مسير را ادامه ميده
... آخه تو اون موقعه هم که همسفر داشت
خاک و خل جاده نمي گذاشت که اطرافش را درست ببينه
ترجيح ميده تنها باشه
آخه اين جوري راحت تره
شايد به نفع هر دومون باشه، خودم و دلم
ترجيح ميدم تنها باشم
آخه اين جوري راحت ترم
...خودمم هم به زودي ميرم

شنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۴

! بهزاد بلور و بيولژيک اتم سنگ شناسي در مريخ

تجربه خوبي بود. بهزاد بهم زنگ زد و تو برنامه شب هفتم شرکت کردم. هر چند که افسار برنامه دست بهزاد بود و مجالي زيادي براي حرف زدن به من نداد و با مهارت زيادش موضوع بحث را زود زود عوض مي کرد، اما خوب من هم حداکثر تلاشم را کردم که در اين فرصت کم، خوب به سوالش جواب بدم. در حين اين مصاحبه (و حتي يک ساعت قبل و بعد از آن) بدجوري اضطراب داشتم، انگاري تپش قلبم را زير پيراهنم احساس مي کردم، مبادا اينکه جواب نامناسبي به سوالاتش بدهم و يا هزار و
!!! يک فکر ديگه
براي ديدن و شنيدن برنامه شب هفتم روي اين لينک کنيد ( لينک شب هفتم ) البته فقط تا آخر اين هفته مي توانيد عکس و صدا من را ( دردقيقه 80 ) هم ببنيد و بشنويد

جمعه، دی ۲۳، ۱۳۸۴

شهر ما شهر مونيخه، تيم ما بايرن مونيخه

...و عقاب چه با شكوه رفت
ياد روزى كه احمدرضا در ملبورن يك تنه سدى جلوى حملات مهاجمان استراليا شد. ياد شبى كه نگذاشت امريكايى ها گل هاى خورده را جبران كنند. ياد دربى هايى كه هيچ وقت او بازنده اش نبود، ياد آن بيمارى لعنتى، ياد روزى كه او دربى را به آشوب كشيد و خاطره هاى جديدتر، سه روز قبل كه پس از چند وقت بى خبرى باز احمدرضا خبر اول محافل ورزشى شد
منابع عکس ها: ايسنا و روزنامه ايران ورزشي

چهارشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۴

کلاس ويروس شناسي
موضوع درس امروز: تنوع و تحول و تکامل در ويروس ها

استاد: در جنگ ميان انسان و ويروس کدام برنده خواهد شد؟
جواد سوال را سريعاً به عادل اس ام اس زد. عادل که همون موقع در ترکيه بود، جواب جواد را پس فرستاد

عادل: فعلا که انسان ها چند گل عقبند واااي اما چه مي کنه اين مرغي! همين الان کاپيتان خوش تکنيک ويروس ها به نام آنفولانزاي مرغي از روي اشتباه محرض واکسن، دروازه بان تيم انسان ها، دروازه اين تيم را بازکرد

!!!استاد: در جواب سوال توصيه مي شود فرضيه آفرينش را بازنگري کنيد
در همين حين جواد يک اس ام اس ديگه از عادل گرفت

عادل: سارس و ايدز دو بازيکن ذخيره ويروس ها هستند که در حال گرم کردن خود در گوشه زمين هستند. به احتمال زياد در نيمه دوم جايگزين آبله و فلج اطفال خواهند شد
خونم که هيچ، قليم را هم اهدا مي کنم
با تو، هميشه با تو، براي تو
مفهوم زندگي است

سه‌شنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۴

معناي زنده بودن من، با تو بودن است
نزديک، دور
سير، گرسنه
دلتنگ، شاد
!آن لحظه اي که بي تو سر آيد مرا مباد
فريدون مشيري

جمعه، دی ۱۶، ۱۳۸۴

جاي خالي سلوچ

از اين بود شايد که مرگان جا به جا، در فاصلهً کار تا کار بشکن مي زد و گاه شلنگ مي انداخت وچون نو عروسي شنگول، با دخترش شوخي مي کرد. همين بود شايد که مرگان را وامي داشت در لاي کارش آواز بخواند، و در آوازش بيت هاي عاشقانهً نجما را بي پروا واگويه کند. عشق مگر حتماً بايد پيدا و آشکار باشد تا به آدميزاد حق عاشق شدن، عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نيست. عشق مگر چيست؟ آن چه که پيداست؟ نه، عشق اگر پيدا شد که ديگر عشق نيست. معرفت است.عشق از آن رو هست، که نيست. پيدا نيست و حس مي شود. مي شوراند. منقلب مي کند. به رقص و شلنگ اندازي وامي دارد. مي گرياند. مي چزاند. مي کوباند و
! مي دواند. ديوانه به صحرا
گاه آدم، خود آدم، عشق است، بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو عشق مي جوشد، بي آنکه ردش را بشناسي. بي آنکه
. بداني از کجا در تو پيدا شده، روييده. شايد نخواهي هم. شايد هم بخواهي و نداني
... نتواني که بداني. عشق، گاهي همان ياد کمرنگ
گوشه از کتاب جاي خالي سلوچ نوشته محمود دولت آبادي که به نظرم نوشتنش براي آشنايي شما با اين کتاب بي لطف نخواهد بود. کتاب بي نظيري است که به نکات
. ظريفي در قالب داستان و در شرح يک خانواده روستايي اشاره مي کند

یکشنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۴

به سلامتی
با آرزوي سلامتی
برای همه عزيزان
و
با تولدی ديگر
در خودمان
نوش