چهارشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۵

از هول حلیم، دارم می افتم تو دیگ
اندر حکایات گرفتن گواهینامه

دوشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۵

چند روزی امانم دهید
فقط چند روز، تا پنج شنبه
فرصت جبران می خواهم
قطعاً با دستی پر به پیشوازتان خواهم آمد

دوشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۵

برگشتم، صحیح و سالم، هواپیما هم نترکید، آخه موقع سوار شدن، چندین بار ما را بازرسی کردند و دو بار هم مسافرها را پیاده و سوار کردند. بعد از کلی عملیات جان گولری، هواپیما با دو ساعت تاخیر بلند شد و بدون هیچ گونه مشکلی به زمین نشست. شانسم گفت و آخرین قطار به سمت هلند را جستم بالا و اتفاقان با یک ایرونی هم سفر و هم صحبت شدم. نرسیده تو هلند، دقیقان همون لحظه ای که قطار تو ایستگاه مرزی آلمان- هلند ایستاده بود و من برای تعویض قطار پیاده شدم، باران مثل دم اسب شروع به باریدن کرد. من فلک زده هم تا آمدم این همه بار را از قطار پایین بیاورم و سایه بانی پیدا کنم و خودم را بهش برسونم تا ته اعماقم دیگه خیس شده بود. تازه الان سرما هم خوردم. شیرینی ورودم بود
سال تحصیلی جدید هم امسال با کلی آمال و آرزو به زودی برایم شروع خواهد شد. کلی حرف دارم که بگم ولی وقتش را نه. اگه پیدایش کردم حتما پست های جالبی اضافه
خواهم کرد