دوشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۴

خدایان من

واقعا مادر از جنس چیه؟ بعید نیست به تعداد مادران دنیا، خدا وجود داشته باشه
حرف های مادرم پشت تلفن من رابهت زده کرد، فکر نمی کردم مادرم این قدر به من، مشکلاتم، آیندم فکر کنه و تازه حتی به فکر چاره هم بوده وبا پدرم هم مشورت کرده و از هر کی که به نظرش مفید اومده، نظرش را پرسیده
فکرش را می کردم اما خدا وکیلی نه این قدر، آخه نمیشه اصلا تصورش کرد، آخه چرا؟
!فکر می کردم در این غربت، تنهایم و هیچ کس با من نیست
...اما حالا
هر چند اعضای خانواده ام در کنارم نیستند، ولی همه شون با من هستند
چه قدر لذت بخشه که چندین قلب برای یک جسم بزنه
...هفته آینده
آغاز طواف من به دور کعبه معبودم...
-----------------------------------------------------------------------------------------------
گوشه ای از احساسات من بعد از گرفتن عواطف مادری از طریق خطوط تلفن و بعد از چت با برادر عزیزم

شنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۴

هستم اما خستم

،دروود
با عرض شرمندگی فراوان که که نتوانستم به اندازه کافی فعال باشم و خوب بتوانم آن کاری را که میتوانم بکنم را انجام بدم. باورکنید سرم خیلی شلوغ بوده و هست. خوشبختانه چند روزی دیگه نمونده به پایان امتحانات و رفتن من به ایران (بعد از یک سال اسارت در غربت). باور کنید دیگه مغزم هنگ کرده، دیگه نمیدونم چه جوری میتوانم به خوبی این چند روز باقی مونده را به پایان برسونم. وااااای آخه چی میتونم بگم؟
:قول میدم از به بعد بیشتر مطالب مفید بنویسم اما تا یادم نرقته، این نکات را یادآوری کنم که

یک عالمه وبلاگ باحال در قسمت وبلاگ دونی (ستون سمت راست وبلاگم) اضافه کردم. اگه +
وقت کردید حتما برید بخونید. مخوصا وبلاگ های داستان و نوشی و جوجه هایش که نوشته های فوق العاده ای دارند که یکیشون با قلم یک مرد و دیگری با قلم یک زن آفریده شده
برای خوندن مطالب قبلی وبلاگ نوشی و جوجه هایش به قسمت نوشته های قبلی نوشی <-
بروید و داستان های مختلف آن را بخونید، هر چند که به زبان بچه گانه بیان شده اما خیلی ( پرمفهومه! (
یا اینکه اینجا را کلیک کنید

سعی خواهم کرد در نوشته بعدی ام بیشتر در مورد بیوتکنولوژی (که الان مشغول به تحصیل ++
در این رشته هستم) توضیح بدم. وهمچنین توضیحاتی هم در مورد سیستم آموزشی و سبک
! امتحان گرفتن در هلند بدهم، که خیلی قابل توجه و تامله

مطالبی هم در مورد دوستی خواهم نوشت! چیزی که هرگز نمیتونم فراموشش کنم، دوستانی +++
زیادی در این مدت اقامتم در غربت پیدا کردم، البته با خیلی ها هم دوست نشدم، بلکه فقط آشنا شدم! اما چیزی که هرگز در خواب هم فکرش را نمی کردم، بلاخره اتفاق افتاد. دوستی پیدا کردم
! که حتی تحمل یک روز ندیدنش را هم ندارم چه برسه به یک ماه
چه چیز هایی زیادی از هم یاد گرفتیم، چه بحث هایی که نکردیم، چه روزهایی با هم یک جورهایی قهر کردیم اما طاقت و دوام نیاوردیم و دوباره آشتی کردیم، چه قدر به هم نق زدیم و دردودل کردیم، جه کمک هایی گرفتم، اما نمی دانم آیا کمکی کرده باشم؟! ولی امروز، روز
... خداحاقظیه
فعلا بدروود

جمعه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۴

عمراً

رفتی لاهه رای بدی؟ ++
نه بابا، امروز قطارها کار نمی کردند، اعتصاب بود --
جدی؟ حیف شد ++
نه، اما صنوق سیار آوردند که رای بدیم --
خوب به کی رای دادی؟ ++
!اصلاً رای ندادم --
چرا مشارکت نکردی؟ نکنه کاندیدها را نمی شناختی؟ حداقل رای سفید می دادی ++
عزیزمن مگه زور؟ مملکت جمهوریه، یعنی می تونی رای هم ندی --
نه اصلا زور نیست، فقط خواستم بگم می توانستی با شرکت در انتخایاب مشارکتت ++
را نشون می دادی
!وقتی اصلا یک چیزی را قبول نداری، چرا می خواهی براش تصمیم بگیری؟ --
!وقتی اصلا یک داستان را نخوندی، چرا می خواهی براش تحلیل بنویسی؟ --
(وقتی اصلا یک عقیده ای را قبول نداری، چرا براش بازاریابی می کنی؟(عکس را صفا --
حالا خودت هیچی، سرنوشت دیگران چی؟ سرنوشت کشورت چی؟ ++
حتی بین بد و بدترحاضر نیستی؟ ++
دفعه قبلی مگه رای ندادیم، چی شد؟ --
بعضی ها می گند شرایط این بارعوض شده ++
آیا بهتر هم شده؟ --
...آره آزادی زیاد شده، دختز ها مانتوی تنگ و شلوار کوتاه می پوشند و ++
حالا ببینم چی می شه، شاید به دور دوم کشید --
!ای ول، پس رای خواهی داد؟ ++
عمراً --

Genmab بازدید علمی از شرکت تحقیقاتی

جاتون خالی دیروز من به همراه با 7 نفر از بچه های همرشته ای خودم به بازدید ازشرکت تحقیقاتی خن ماب رفتیم

نمایی از دانشگاه اوترخت


تصویری از آزمایشگاه خالص سازی آنتی بادی


متاسفانه ما حق ورود به اکثر آزمایشگاه ها را نداشتیم و به درب بسته خوردیم


! این هم چهره بر و بچ تیم ملی

چهارشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۴

دوستان بجای ما








خوشحالی مردم بعد از پیروزی تیم ملی فوتبال ایران مقایل بحرین و صعود ایران به
جام جهانی 2006 آلمان

دوشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۴

ایران و جام جهانی 2006 آلمان

ایران-بحرین
چهارشنبه 18 خرداد 1384، ساعت 19:05، ورزشگاه 100 هزار نفری آزادی
وااای،عجب 90 دقیقه نفس گیری بود، پر از دلهره و اضطراب. تازه دیدن بازی از طریق اینترنت و تازه با کیفیت پایین بیشتر آدم را بی قرار می کرد.نمی دونم آیا تا بحال بازی مورد علاقه تان از طریق یک پنجره کوچک روی مانیتور کامپیوترتان، با کیفیت صدا و تصویر بد دیده اید یا نه؟ تازه معمولا صدا از تصویر عقبتر است و شما گزارش بازی را بعد از دیدن تصاویر می شنوید! (این وقت ها آدم قدر تلوزیون میاد دستش) اما بلاخره توانستم بازی را با صدای زیبا و گرم عادل فردوسی پور ببینم. صورتم در طول بازی به مانیتور چسبیده بود. در اوایل نیمه اول، بچه ها خوب داشتند حال بحرینی ها را می گرفتند، اما نتوانستند از موقعیتهای که به دست آوردند، خوب استفاده کنند و حتی ضربه سر محمد نصرتی به تیر دروازه خورد. نبمه اول با نتیجه 0-0 به پایان رسید. هنوز 1-2 دقیقه ای از نیمه دوم نگذشته بود که محمد نصرتی سانتر زیبای فریدون زندی را، تبدیل به گل کرد و توپ را در اوایل نیمه دوم به تور دروازه بحرین چسبوند.از شدت خوشحالی به هر کی دم دستم بود زنگ زدم و با جیغ و داد بهشون فهموندم که ایران گل زده. گل زودهنگام ایران در نیمه دوم یک جورهایی خیال همه را راحت کرد اما ضدحمله های بحرینهای ملخ خور می رفت که کار دستمون بده. وای در 10-15 دقیقه آخر، میرزاپور چند تا سوتی فاحش داد که وقت بود مفتی مفتی گل بخوریم، که خوشبختانه به خیر گذشت. من که تو اون لحظه داشتم یک سکته خفیف را می زدم، اما برای پیشگیری از خطرات احتمالی یک قرص ایندرال (پروپرانولول 10) برای پایین آوردن ضربان قلب، قبل از شروع بازی خورده بودم. در حین بازی هم خلاصه بازی را لحظه به لحظه در استوس یاهو مسنجرم می نوشتم، تا همه از نتیجه بازی با خبر باشند. خوشبختانه بازی با نتیجه 1-0 به سود ایران تموم شد و ایران برای سومین بار رفت جام جهانی. بعد از بازی هم تلفن ها را ادامه دادم و به همه تبریک گفتم. به یاد روزه 16 آذر 8 سال پیش افتادم که ایران بعد از به پایان رسوندم بازی با استرالیا با نتیجه 2-2، به جام جهانی 1998 فرانسه صعود کرد و اون بار مردم برای اولین بار برای خوشحالی به خیابان ها ریختند و تا پاسی از شب تو خیابان می رقصیدند و شادی می کردند و صدای بوق ماشین ها هم یک لحظه قطع نمی شد. من حدس می زدم بعد از پیروزی ایران مقابل بحرین چنین اتفاقی بیفتد. اما متاسفانه من این بار ایران نبودم تا در شادی بازی بعد از شرکت کنم، تازه من فردای بازی ایران-بحرین، امتحان هم داشتم و باید خودم را به سبک شب امتحانی برای امتحان آماده می کردم (با اینکه 3 سال و 6 ماهی است که هلند هستم، هنوز عادت شب امتحانی درس خوندن از سرم نیفتاده، وای بر من !!!) اما خوشبختانه امتحان آزمایشگاه ژن تکنولوزی من به خیر و خوشی گذشت (در مورد امتحان بعدا صحبت می کنم). نکات جالبی در
: این دوره از مسابقات به چشم می خورد که واقعا قابل تحسینه
(!!!حضور خانم ها در ورزشگاه آزادی (تماشای بازی فقط حق مردان نیست -
نتیجه گیری مناسب و صعود پیش از موعد تیم ملی به جام جهانی و تشریفاتی شدن بازی آخر -
دفاع و حمله تیمی بدین معنی که مدافع فقط دفاع نمی کند و کارهای دفاعی از خطوط حمله آغاز -
می شود و یا مهاجم فقط گل نمی زند، همانجور که در بازی های اخیر دیده اید بازکنان خط دفاعی (رحمان رضایی،محمد نصرتی و یحیی گل محمدی) و خط میانی (جواد نکونام و فریدون زندی )
. در ساختن گل و به ثمر رساندن گل نقش به سزایی داشته اند
اما هیچ وقت کار زشت این عرب های ملخ خور یادم نمی ره که چهار سال پیش، وقتی که ایران با نتیجه 3-0 از بحرین در منامه باخت و نتوانست که بره جام جهانی و این بحرینی های کثیف با پرچم عربستان دور افتخار زدند. اما خوب از این عرب های ملخ خور بیشتر از این چه انتظاری میشه داشت!!! از اول همین بودند و خواهند بود. اما این بار بازیکنان تیم ملی فقط با پرچم سه رنگ ایران در ورزشگاه آزادی دور افتخار زدند (نه همراه با پرچم ژاپن!) وسرود شوق سر دادند. ای ول بر بر و بچای تیم ملی، آفرین
:در تلاشم سال آینده برای تشویق تیم ملی فوتبال ایران برم آلمان و داد بزنم
ایران ایران

جمعه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۴

;) آخرشه

خوب، دوباره اسم وبلاگ عوض شد. اما فکر کنم این دفعه دیگه آخریشه