سه‌شنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۶

I was born tomorrow
today i live
yesterday killed me

Parviz Owsia
Iranian writer

ترنج

گفتا من آن ترنجم، کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی، لیکن به دست نایی

گفتا تو از کجایی، که آشفته می‌نمایی
گفتم منم غریبی، از شهر آشنایی

گفتا سر چه داری، کز سر خبر نداری
گفتم بر آستانت، دارم سر گدایی

گفتا به دلربایی، ما را چگونه دیدی
گفتم چو خرمنی گل، در بزم دلربایی

گفتم که بوی زلفت، گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی، هم اوت رهبر آید

گفتم که نوش لعلت، ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن، کاو بنده‌پرور آید

!پي نوشت: آلبوم داغ محسن نامجو، هيزم تابستان سردمان شد

سه‌شنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۶

!فاحشه فكري

كوپن كوچ مجدد من دوباره اعلام شد. صبح زود، اول وقت، خيلي ها زودتر از من جلوي درب سفارت صف كشيده بودند. مثل بازي پرسپوليس و استقلال كه ملت براي تهيه بليط از چندين روز قبل زندگي اشان را رها كرده و با پتو و زنبيل غذا پشت ميله ها اتراق مي كنند كه كاغذ سرنوشت خود را مهيا كنند. همه مدل تماشگر و تماشگرنمايي ديده مي شد كه براي جامه عمل پوشاندن به روياهايي كه از كودكي با خودشان يدك مي كشيدند، خود را ملزم به هر كاري مي كردند، حتي ...! گاهي بعضي از صف جلو مي زدند و تقلب مي كردند. و چه افراد ديگر كه چند دقيقه قبل از بازي با بليط جايگاه وي‍‍‍‍‍ژه سر مي رسيدند، آن مرفهيني كه در ازاي پرداخت پول بيشتر، از چنيدن روز قبل شب ها خواب راحتي داشتند وهيچ نگراني بابت تمام شدن بليط ها يا خريدن بليط هاي طبقه دو پشت دروازه ها، آن هم در آن روز هاي سرد و باراني نداشتند. اين هم تقلبي ديگر. ساعت يك بعد ظهر شده همه بليط در دست، بعد از كنترل از ميله ها رد مي شوند و به دنبال صندلي يخ زده خود مي گردند. درگيري همچنان بين اين تماشاچيان تا پايان نيمه اول ادامه دارد چه بسا كه خيلي از آن ها براي محكم كردن صندلي خود، رنگ عوض مي كنند و حتي شعارهايشان به حمايت از تيم مقابل تغيير مي كند و جايگاهي درآن طرف ورزشگاه مي يابند. تماشاچيان حريف رسوم مهمان نوازي را خوب بلدند و به همه مودبانه خوش آمد گويي مي كنند و تي شرتي رنگين تحفه مي دهند. بازي به دقيقه نود رسيده، وقت اضافه هنوز اعلام نشده، و نتيجه هنوز قابل تغييره، ولي ورزشكاه ديگر تقريبا يك رنگ شده است. رنگ و آب تي شرت هاي رنگين، روياي كودكي قناري ها را خوب در خود حل مي كند

كاوه يغمايي - يكي بايد بگه