سه‌شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۵

در اوج لذت عشق، باز هم تنهایی عجب روزگاری غریبیست
--Posted by Anonymous to ماه) نوشته های کامیار) at 5/30/2006 02:10:29 PM

دوشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۵

از دست خود متنفرم، که چرا حرفام را به کسایی که می دونستم نباید بگم، گفتم
از دست خودم ناراحتم، که چرا حرفام را به کسایی که باید می گفتم، نگفتم
از دست خودم ناراحتم، که با آدم هایی که نباید درد و دل کنم، می کنم
ازدست خودم خسته ام ، که هنوزبازم به آدمهای دورویی که قبلا امتحانشون رو پس دادن، اعتماد می کنم
ازدست خودم خسته ام ، که نمی تونم یک کم کمتر بخورم
ازدست خودم خسته ام ، واسه اینکه هنوز هر"ب ام دابل یو" مشکی که می بینم ، دلم می لرزه
ازدست خودم خسته ام ، واسه اینکه بیخودی عصبانی میشم، الکی حساسم
...
به درک

عميق ترين درد زندگي

عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه نداشتن کسي است که الفباي دوست داشتن را برايت تکرار کند و تو از او رسم محبت بياموزي
عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه گذاشتن سدي در برابر روديست که از چشمانت جاري است
عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه پنهان کردن قلبي است که به اسفناک ترين حالت شکسته است
عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه نداشتن شانه هاي محکمي است که بتواني به آن تکيه کني و از غم زندگي برايش اشک بريزي
عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه ناتمام ماندن قشنگترين داستان زندگي است که مجبوري آخرش را با جدايي به سرانجام برساني
عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه نداشتن يک همراه واقعيست که در سخت ترين شرايط همدم تو باشد
عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه يخ بستن وجود آدمها و بستن چشمهاست
با تشکر از محمد. ف

جمعه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۵

جرقه ای است که خیلی فکرم را مشغول کرده
زن ومرد، تفاواتشون، غالب بودن زن ها بر مردها، غالب بودن مردها بر زن ها، از جنبه های مولکولی، دی نی آ و کروموزم ها، که شامل تفاوت های ژنوتیپی می شه تا جنبه های فنوتیپی وغیره
در این کلاف سر درگم، انتخاب قویترین اصلح اصلا برای چه؟ شاید شناخت بیشتر دو جنس مذکر و مونث، نوش دارویی بر این زخم دیرینه باشد، نوش دارویی برای نحوه تقسبم وظایف یا بر تایین کرسی اشخاص و هزاران موضوع اختلاف دیگر
عرصه زمانی و در نظر گرفتن عوامل کوتاه و بلندمدت کار را به شدت سخت تر می کند. به نظر این حقیر، عاملی که شاید بیشتر در تصمیم گیری داور موثر باشه، عوامل بلند مدت می باشند که در این ضمینه می شود به مواردی ذیل می توان اشاره کرد: میزان بقا در شرایط مختلف، قدرت تحمل سختی ها، مقاومت در مقابل بیماری ها و حتی میزان ابتلا به بیماری ها
هر تفاوت و تشابهی که باشد، هر دو جنس، انسانند، اما از دو جنس متفاوت، پس مقایسه آن چنان نمی تواند جایز و تایین کننده باشد، هر کدام بحر کاری آفریده یا به وجود آمده ند
...اما شناخت تفاوت های اشخاص و اجناس، کلیدی بر قفل

یکشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۵

خواب سه هفته ای

شب 100 کیلومتری، شب چسبناک، شب دام اسکور، شب ردلایت، شب جی پی اس، شب سردمه امشب، پرسه های شبانه، چامی، جوجو، کجا رفتند؟ چرا تنهام گذاشتند؟
،انگار خواب میدیدم
،نه
،امشب بیدار شدم
،واقعا خواب بود، خوابم برده بود
چه خواب عمیقی
سه هفته در خواب بودم و خیال
چه خواب خوبی بود
کی من را از خواب بیدار کرد؟
کاسه دلم ترک برداشت
!قلبم، مچاله شد

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۵

!هرگز حقیقت را نباید فدای مصلحت کرد

بی نظیره، الان باره دهمی که دارم بهش گوش میدم
است Yasmin Levy یک قطعه بسیار زیبا، که خوانندش
اول خواستم لینکش را برای همه با یاهو مسنجر بدم، اما دیدم ارزشش را از دست میده و فرداش هم، همه سر کیسهء فوششان را شل می کنند و من را مورد عنایت خودشان قرار می دهند. اما اینجوری کسی بهم دیگه نمی تونه نق بزنه که این ها را چرا برای ما میفرستی و چرا با نشر اکاذیب باعث تشویش اذهان عمومی و توهین به مقدسات میشی! برای دیدن ویدئو مقدس اینجا را کلیک کنید
با تشکر از وبلاگ
سیاه مشق

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۵

ازنتایج و عواقب آن هم تا حدودی آگاهم
!غریب و بی کس هم هستم
چه پناهی بهتر از خدا؟
چه تکیه گاهی استوارتر از حقیقت؟
!مرا باکی نیست
اینان کوچکتر از آنند که به شمار آیند
کتاب قلندر و قلعه، داستانی بر اساس زندگی شیخ شهاب الدین سهروردی

دوشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۵

IRAN IRAN ایران ایران

!با دیدن این ویدئو کلیپ احساس غرور کردم، نمیدونم چرا؟
little bird in the sky, dropped a shit in my eye, I didn't scream, I didn't cry , I just thank god that cows don't fly!
بعضی وقتها اهدافم گم میشند
یا اینکه گمشون می کنم
!نمیدونم، شاید فراموششان می کنم

شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۵

نصیحتی از یک دوست

بازی بدی را شروع کردی
فقط زیاد تند نرو

جمعه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۵

!جان تازه ای در شریان های افکارم دوید
دواندی، دواندم

یکشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۵

زنده ام هنوز
! فقط زنده

جمعه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۵

آی مَردم، مُردم

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۵

قرارم در بی قراری تو

قرار گرفت
دلم
در دلت
دلت
بی قرار شد
دلم
به تپش افتاد

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۵

بگذریم

یک نگاهی به دور و برم می کنم
به ساعت، ساعت دو و نیم شبه، فردا صبح زود کلاس دارم، خسته ام شدید، چون امروز روز پر کاری داشتم، اما خوابم نمی یاد. روی میزم جای سوزن آنداختن نیست، چهار تا لیوان که قبلان باهاش نسکافه خوردم، اعصابم را قلقلک میده. اتاقم هم که تو هواست. ایمیلم را برای صدمین بار تو امروز (در حقیقت هر ده دقیقه یک بار) چک می کنم، اما جواب ایمیلی که منتظرشم، نیامده. نگاهم هر از چند گاهی به شکم گنده ام می افته و نا امیدانه یک کم غر می زنم تا بلکه آروم بشم، خودم را تحلیل می کنم. جوابی برای خیلی از کارهام ندارم! فقط از دست خودم و کارهام خیلی ناراحتم، که آخه چراااااااااااااااااااااااااااااا؟
... ادامه دارد

دوشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۵

ميرم از شهر تو با يه کوله بار از خاطره
دل من مونده پيشت گرچه پاهام مسافره
ميگذره همراه جاده ياد تو از تو خيالم
توي راه دریغ از ابری که بباره واسه حالم
راه ميوفتم بي هدف مقصد راهو نمي دونم
کاش مي شد آروم بگيرم ولي افسوس نمي تونم
کو یه قاصدک تو جاده که بشه همسفر من
من یه قصهم که جدایی شده فصل آخر من
ميرمو گم ميشم آخر تو غروب دشت غربت
نمي تونم که بمونم توي شهر بي محبت