شنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۵

دیروز پویا آمده بود پیشم، خیلی ناراحت و گرفته، به من هفته پیش گفته بود که امتحان هایش را زیاد خوب نداده، من هم فکر کردم که شاید نتایج امتحان های پایان ترمش را گرفته و شاید نمره درس پاتولوژی را که می گفت امتحان وحشتناکی داشته را زیاد
!خوب نشده
به من برگه ای نشان داد، شبیه کارنامه بود، بعد که خواندم، دیدم که جواب آزمایش خونش است که سه هفته پیش رفته بود، چند روز پیش دکترش باهاش تماس گرفته بود و برایش قرار فوری گذاشته بود، چونکه تیری گلیسیرید (چربی) خونش خیلی بالا بود. در حالی که پویا نوزدهمین بهار زندگی اش را چند ماه پیش دیده بود! و در این سن داشتن چربی خون بالا خیلی نادر است. خوشبختانه اچ دی ال و کلسترول خونش نرمال بود و زیاد جای نگرانی نبود و پویا می تواند با ورزش و یک رژیم غذایی مناسب و دراز مدت، سلامتی اش را باز یابد
عصبی بود و مضطرب، در حالی که دست و پاهایش می لرزید، صدای گریه موبایلش بلند شد، گوشی را نزدیک گوشش برد، لب هایش دیگر تکان نمی خورد، قادر به صحبت کردن نبود، گویی لال شده بود، کم کم دیگر نمی لرزید، آرام شد، انگار پرستوی دلش پشت خط بود

هیچ نظری موجود نیست: