چهارشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۴

ياران بهشت عهد خويش دير باز، كو‎
دستى كه بر رخم كند آن در فراز، كو

آن شهرهاى گمشده در خاطرات خاك
آن خنده هاى آبى آفاق باز كو

اين تنگ و تيره جنگل پر آسمان خراش‎
روحم بخست، راه فرار و فراز كو

در متن نقره كارى منشور صبحگاه
گلدسته هاى سبز قيامت نواز كو

آن آيه ها ترنم بال ستاره ها‎
رايات آسمانى در اهتزاز كو

آن رقص عارفانه روح سپيد ياس
در حوض هاى كاشى آئينه باز كو

تسبيح مرغ و ذكر گياه و دعاى آب
حرفى خورند معرفت اهل راز كو

نوذر زشرح قصه زلفش بدار دست
وقت خوش حكايت دور و دراز كو