دوشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۵

من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
مدهوش چشم مست و می صاف بی​غشم
گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو
آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم
من آدم بهشتیم اما در این سفر
حالی اسیر عشق جوانان مه وشم
در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز
استاده​ام چو شمع مترسان ز آتشم
حافظ

۱ نظر:

ناشناس گفت...

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد