۱- این وبلاگ مشکل زیاد داره، از اولش البته همینطور بود. اما تنها تفاوتش با حالا این بود که همیشه ۵-۱۰ خواننده ثابت داشت. بچهها با اسمها مخفف یا واقعی کامنت میگذاشتند و من جوابشون را در اولین فرصت میدادم! حتی بعضی وقتها که بحث هیجان انگیز میشد، کامنتهای خودم و بقیه را به همه نفراتی که در اون مورد کامنت گذاشته بودند فوروارد میکردم که حتما نظر بقیه را ببیند و بحث ادامه پیدا کنه. آن دوران گذشت البته! و وبلاگم همون حداقل تعداد خوانندهاش را هم از دست داد. من هم دیگه مرتب وبلاگ را به روز نمی کردم، و دوستان هم نیز دل سرد شدند یا به دلیل فیلترینگ یا مشغلههای کاری یا خانوادگی کم به اینجا سر می زدند.
۲- گاهی فکر میکنم چه خوب میشد که یک سری دغ دغهها یا فکرهای آشفتهام را بنویسم. یا به صورت ساختار گریزانه، همه چی را ببرم زیر سوال، داد بزنم، فحش بدم یا حتا بعضی وقتها غیر منطقی چرند بنویسم، احساسی خودم را نقد کنم، و یا حتا دوستانم را. اما همیشه خود سانسوری در فضا آزاد مجازی، حتا در این گوشه دنیا، در لابلای ناخودآگاهم با هفت تیر ایستاده و تهدیدم میکنه. با ته تفنک تو دهنم میزنه و میگه زر نزن.
تصمیم گرفتم در اینجا را ببندم، چون شده ویترن پر غبار مغازهای که کسی راقب به وارد شدن به آن نیست، حتا خود من! شاید روزی با یک وبلاگ جدید، با یک اسم فانتزی برگشتم و به زر زرهایم آزادانه ادامه بدم و دیگر به فکرریختن آبروی نداشته ام نباشم
۴ نظر:
نه!!!
ey baba...bashe.
سلام
بعد از چند سال گفتم بیا توی وبلاگت ازت خبر بگیرم.
خونه بود اما صاحبخونه نبود.
موفق باشی
امیدوارم الان دیگه با یک وبلاگ جدید، با یک اسم فانتزی برگشته باشی و به () حرفهایت!!! آزادانه ادامه بدی و دیگر به فکرریختن آبرویت () !!! نباشی ;)
ارسال یک نظر