ميرم از شهر تو با يه کوله بار از خاطره
دل من مونده پيشت گرچه پاهام مسافره
ميگذره همراه جاده ياد تو از تو خيالم
توي راه دریغ از ابری که بباره واسه حالم
دل من مونده پيشت گرچه پاهام مسافره
ميگذره همراه جاده ياد تو از تو خيالم
توي راه دریغ از ابری که بباره واسه حالم
راه ميوفتم بي هدف مقصد راهو نمي دونم
کاش مي شد آروم بگيرم ولي افسوس نمي تونم
کو یه قاصدک تو جاده که بشه همسفر من
من یه قصهم که جدایی شده فصل آخر من
ميرمو گم ميشم آخر تو غروب دشت غربت
نمي تونم که بمونم توي شهر بي محبت
کاش مي شد آروم بگيرم ولي افسوس نمي تونم
کو یه قاصدک تو جاده که بشه همسفر من
من یه قصهم که جدایی شده فصل آخر من
ميرمو گم ميشم آخر تو غروب دشت غربت
نمي تونم که بمونم توي شهر بي محبت
۳ نظر:
iedereen wordt verliefd lul:) maak je geen zorgen. je ziet haar wel eens weer. chakerim
راستش تا حالا این شعر رو خیلی شنیده بودم ولی الان به معناش بیشتر فکر کردم. شعر زیبایی است. امیدوارم شاد باشی.
چی شده ؟ توی این جای زیبا اینجوری قدم نزن با نشاط و لذت .
ارسال یک نظر