از بس که افتادم به خاک
کنج خانه مرده بی پرواز و بی کاره شدم
تا کجا باید دوید
تا کجا باید دوید
یارب بیچاره شدم
منبع: سایت اینترنتی باشگاه اف سی اوترخت
فکر کنم با قاطعیت گزینه 3 را انتخب کرده اید و شانس بسیاری کمی برای گزینه 1 قائل هستید و حتما گزینه 2 را هم کاملا غلط می دانید
!اما تحقیقات جدید دانشمندان چیزه دیگری می گوید
تا بيش از 20 سال قبل تصور می شد که ناراحتی عصبی و عادات شخصی علت اصلی تورم معده، زخم معده و زخم دهانه روده است اما در سال 1982 دو دانشمند استراليايی ثابت کردند که يک باکتری به نام هليکوباکتر پايلوری در واقع مجرم اصلی به حساب می آيد. رابين وارن و بری مارشال نشان دادند که اين باکتری که در بخش انتهايی معده رشد و نمو می کند در ايجاد بيش از 80 درصد از موارد اين بيماری نقش بازی می کند. اما به لطف مطالعات آنها زخم معده و زخم روده ديگر بيماری هايی مزمن و شديدا دردناک به حساب نمی آيند چرا که امکان درمان قطعی آنها با مصرف کوتاه مدت داروها و آنتی بيوتيک ها فراهم آمده است. رابين وارن و بری مارشال به پاس خدمت بزرگشان به علم پزشکی جايزه نوبل پزشکی سال 2005 را دريافت کردند- بی بی سی
رو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو ، هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده ، در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است مارا ، دارد دلی چو خارا
بکشد ، کسش نگوید : تدبیر خونبها کن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق ، تو صبر کن، وفا کن
دردی است غیر مردن ، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
در خواب ، دوش، پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره ، عشق است چون زمرد
از برق این زمرد ، هین ، دفع اژدها کن
( يك گزارش آمارى اپيدمى افسردگى در ايران را بررسى مى كند ( لینک
گاهى فكر كردن سخت ترين كار دنيا مى شود. وقتى كه از زندگى نا اميد شده ايد و دلتان مى خواهد چند سالى از زندگى مرخصى بگيريد. معمولاً در اين مواقع با يك تلنگر اشك آدم سرازير مى شود. اين حالت ها گاهى سراغ آدم مى آيد. اما گاهى هم مى آيد و مهمان مى شود. اينجاست كه زندگى ديگر رنگى ندارد و آدم «افسرده» مى شود. در تعريف روانشناسى افسردگى آمده است: «افسردگى ناتوانى در تصميم گيرى در زمينه هاى مختلف زندگى است.» حال مى توان اين ناتوانى را به مسائلى مانند ازدواج، دانشگاه، انتخاب شغل و. . . ربط داد. در اين بين خيلى چيزها هست كه مى تواند باعث شود انگيزه اى براى زندگى وجود نداشته باشد. روانشناسان
. ازمحيط هاى پر تنش و نداشتن مهارت هاى ارتباطى براى دليل اين مشكل نام مى برد
...
اما زندگى هنوز ادامه دارد و مى تواند تا بى نهايت ادامه پيدا كند. بهترين راه براى دور ماندن از اين همه احساس بد يك ذره ايمان و محبت است نسبت به آدمها تا همه سهمى داشته باشند براى زندگى. زندگى را سر طاقچه عادت از ياد نبريد كه هنوز مهربانى و سيب و ايمان و شقايق هست
هر دمی چون نی، ازدل نالان، شكوه ها دارم
روی دل هر شب، تا سحرگاهان با خدا دارم
هر نفس آهيست، كز دل خونين، لحظه های عمر اين سامان، مي رود سنگين
اشك خون آلود من دامان، می كند رنگين
، به سكوت سرد زمان، به خــزان زرد زمان
نه زمان را درد كسی، نه كسی را درد زمان
(بهار مردمی ها دی شد، زمان مهربانی طی شد، (آه از اين دم سردي ها خدايا
نه اميدی در دل من، كه كشايد مشكل من
نه فروغ روی مهی، كه فروزد محفلِ من
(نه همزبان دردآگاهی، كه ناله ای خرد با آهی، (داد از اين بی دردي ها خدايا
،نه صفايی ز دمسازی به جامِ می )، كه گَرد غم زدل شويد، كه بگويم راز پنهان)
كه چه دردی دارم بر جان
آه از اين بی همرازی خدايا ، وای از اين بی همرازی خدايا
وه كه به حسرت عمر گرامی سر شد
همچو شراره از دل آذر، برشدوخاكستر شد، يك نفس زد وهدر شد
يك نفس زد وهدر شـــــد ، روزگار من به سر شد
چنگی عشقم راهِ جنون زد، مردم چشمم جامه به خون زد ، يــا ر ا
دل زنم ز بی شكيبی، با فسونِ خود فريبی
چه فسون نافرجامی، به اميد بی انجامی، وای از اين افسون سازی خدايا
و ا ی ا ز اين ا فســـون ســـازی خُــــــــد ا يا
آهای اهالی شهر حرف و سخن زیاده
حال همه گرفته ست درده دلا زیاده
تا به كسی میرسی ناله و دلواپسی
وقتی میپرسی چرا داد میزنه بی كسی
بی کسی
دلم تنگه دیاره هنوز عاشق یاره
واسه دیدن خونه روزا رو می شماره
آخ، دلم تنگه دیاره هنوز عاشق یاره
واسه دیدن خونه روزا رو می شماره
هرچی صدا می زنی هیچ كس جواب نداره
وقتی رفاقت می خوای هیچ كس وفا نداره
بدون رفاقت سخته بی هم زبونی سخته
میون صد تا آدم تنها بمونی سخته
منتظر فرارم از دنیا گله دارم
برای گفتن از عشق یه عالمه حرف دارم
اگه گوشت با منه بگم چه حالی دارم
عاشق خاك خونم غریب این دیارم
دلم تنگه دیاره هنوز عاشق یاره
واسه دیدن خونه روزا رو میشماره
دروود. یک سری لطيفههای انتخاباتی دیدم گفتم حیفس که شما نبیند!!! (برای دیدن سری کامل (جوکها روی لطيفههای انتخاباتی کلیک کنید
راسیاتش هر چه قدر هم آدم بخواهد خودش را ازاین بادیه ها بیرون بکشه، آخرش نمیشه. انگاری با اولین جرقه، طبق اصل دوم ترمودینامیک و بدون نیاز به هیچ کاتالیزوری، به اصل خودش ،برمی گرده ودوست داره در ضمینه های که نه در حیطه آگاهیشه وحتی نه درحیطه قدرتش ({ سرکشی کنه (دخالت کنه {صیغه فضولی
!این هم 2 تا از همون لطيفههای انتخاباتی که یک جورهای قابل تأمله
يه روز يه كانديدا خيلي درباره حقوق شهروندي و حقوق بشر سخنراني ميكرد و ميگفت من عاشق رعايت حقوق مردم هستم، جيبش را گشتند و گاز اشكآور پيدا كردند. گفتند: پس اين چيه؟
!گفت: به خدا دارم ترك ميكنم
يه روز به يه كانديدايي گفتند: حقوق بشر؟ آزادي بيان؟ آزادي مطبوعات؟
!گفت: چي كاركنم؟ باهاشون جمله بسازم؟
اما حالا که بحثمون اتخاباتی(سیاسی) شد، بد نیست این دو کاریکاتور (این { انتخابات عصر حجر} و این { شرکت در انتخابات}) را از نیک آهنگ هم ببنید. بدروود
...گشته خزان نوبهار من، بهار من
...رفت و نیامد نگار من، نگار من
سپری شد شب جدایی، به امیدی که تو بیایی
آخر ای امید قلبم، با من از چه بی وفایی
درووووووود
خیلی ممنون که وبلاگ من را قابل دونستید و الان دارید وقتتان را اینجا تلف می کنید. من خواستم بعد از مدت ها که این وبلاگ را با راهنمایی دوستم بودا، باز کردم و بعد از چندین بار تغییرات کلی در وبلاگ و آدرس وبلاگ، خودم را معرفی کنم
من کامیار هستم اما اینکه چی شد که من (درد ودل های) جواد آسترونات را به عنوان اسم وبلاگم اتخاب کردم، راسیاتش خودم هم نمی دونم.اما القابی همچون کاپیشن جوادی و کامی آسترونات در انتخاب این اسم برای وبلاگم بی تاثیر نبودند
آره داشتم از خودم می گفتم. بیست بهار ازآن اولین فوتن نوری که در بیمارستان سعدی اصفهان دیدم، می گذره. البته چند بهاریست که اومدم فرنگ و یک جورهای مشغول به تحصیل و کسب فیض در رشته بیوتکنولوژی (گرایش تحقیقات پزشکی) در دانشگاه وخنینگن هلند هستم
راستی شاید این سوال به ذهنتون بیاد که برخن اشتاین کجاست؟ در جواب باید بگم که من در یک آپارتمان دانشجویی زندگی می کونم که اسمش برن سس تیخ است اما یه علت سختی تلفظ این کلمه به زبان شیرین هلندی، اسم این ساختمان از آپریل 2004 توسط دوستان ایرانی به برخن اشتاین تغییر یافت
این هم شرح حال مختصری از آقا جواد (از نوع آستروناتش). منتظر پست های بعدی من باشید
چاکر همه دوستان دستان صفت
تاج از فرق فلک برداشتن ...تا ابد آن تاج برسرداش
دربهشت آرزو ره یافتن ...هرنفس شهدی به ساغرداشتن
صبح درانواع نعمتها و ناز...شب بتی چون ماه در بر داشتن
صبح از بام فلک چون آفتاب روی گیتی را منور داشتن
شامگه چون ماه رویا آفرین نازبر افلاک و اختر داشتن
چون صبا در مزرع سبز فلک...با ل در با ل کبوتر داشتن
حشمت و جاه سلیما ن یافتن
شوکتو فر سکندر داشتن
تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوش تر است
لذ ت یک لحظه مادر داشتن