پنجشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۴

گذری به حافظ

در پی یک شب آشفتگی وبی قراری، گذری به دیوان حافظ
: زدم. حضرت هم، اینچنین جوابم داد
----------------------------------------------------------------------------------
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست
در حق ما هر چه گويد جای هيچ اکراه نيست

در طريقت هر چه پيش سالک آيد خير اوست
در صراط مستقيم ای دل کسی گمراه نيست

تا چه بازی رخ نمايد بيدقی خواهيم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نيست

چيست اين سقف بلند ساده بسيارنقش
زين معما هيچ دانا در جهان آگاه نيست

اين چه استغناست يا رب وين چه قادر حکمت است
کاين همه زخم نهان هست و مجال آه نيست

صاحب ديوان ما گويی نمی‌داند حساب
کاندر اين طغرا نشان حسبه لله نيست

هر که خواهد گو بيا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدين درگاه نيست

بر در ميخانه رفتن کار يک رنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نيست

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشريف تو بر بالای کس کوتاه نيست

بنده پير خراباتم که لطفش دايم است
ور نه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست

حافظ ار بر صدر ننشيند ز عالی مشربيست
عاشق دردی کش اندربند مال و جاه نيست

جمعه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۴

يك گزارش آمارى

Posted by Picasa

( يك گزارش آمارى اپيدمى افسردگى در ايران را بررسى مى كند ( لینک

گاهى فكر كردن سخت ترين كار دنيا مى شود. وقتى كه از زندگى نا اميد شده ايد و دلتان مى خواهد چند سالى از زندگى مرخصى بگيريد. معمولاً در اين مواقع با يك تلنگر اشك آدم سرازير مى شود. اين حالت ها گاهى سراغ آدم مى آيد. اما گاهى هم مى آيد و مهمان مى شود. اينجاست كه زندگى ديگر رنگى ندارد و آدم «افسرده» مى شود. در تعريف روانشناسى افسردگى آمده است: «افسردگى ناتوانى در تصميم گيرى در زمينه هاى مختلف زندگى است.» حال مى توان اين ناتوانى را به مسائلى مانند ازدواج، دانشگاه، انتخاب شغل و. . . ربط داد. در اين بين خيلى چيزها هست كه مى تواند باعث شود انگيزه اى براى زندگى وجود نداشته باشد. روانشناسان
. ازمحيط هاى پر تنش و نداشتن مهارت هاى ارتباطى براى دليل اين مشكل نام مى برد
...
اما زندگى هنوز ادامه دارد و مى تواند تا بى نهايت ادامه پيدا كند. بهترين راه براى دور ماندن از اين همه احساس بد يك ذره ايمان و محبت است نسبت به آدمها تا همه سهمى داشته باشند براى زندگى. زندگى را سر طاقچه عادت از ياد نبريد كه هنوز مهربانى و سيب و ايمان و شقايق هست

چهارشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۴

باور کن
ای ستاره درخشان شب های تاریک تنهایی ام
وقتی نیستی گویا هوا بارانی است

دوشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۴

...همیشه با تو

،حیرانی ، دلتنگی ، همدلی
همه فریاد زدند
شاید که مرحمی بر زخم بی قرار تو و من باشد
...اما دریغ
که در کنارت نیستم

اما معنای زنده بودن من، با تو بودن است "
نزدیک ، دور
سیر ، گرسنه
رها ، اسیر
دلتنگ ، شاد
! آن لحظه ای که بی تو آید مرا مباد

معنای عشق نیز
در سرنوشت من
" .با تو ، همیشه با تو ، برای تو ، زیستن


" " با اختلاص از اشعار فریدون مشیری" "