سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد
گریه آبی به رخ سوختگان بازآورد
ناله فریادرس عاشق مسکین آمد
ناله فریادرس عاشق مسکین آمد
مرغ دل باز هوادار کمان ابرویست
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد
که به کام دل ما آن بشد و این آمد
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار
گریهاش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
گریهاش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل
عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد
عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد
۳ نظر:
ajab fal hafezihaa:)ey val baba!
سلام بابا با ایروا قهر کردی
دیگه به ما هم سر نمی زنی
ای داد از روزگار
2 hafteye pish bud shayad,engar hafez sedam kard,nakhodagah raftam samte divan,va bazesh kadam...saharam dolate bidar be balin amad...emshab,khaste az ruzmaregihaye doro baram,etefaghi oomadam inja,in shero didam va yadam oomad ke 2 hafas mundam tu kafe in faal,ama to in shero inja neveshti,hatman miduni dolate bidaret chie,ya kie...khosh be halet...
ارسال یک نظر