امشب آخرين شبي است كه در اين اتاق شب را به صبح مي رسونم. كاشكي مي شد امشب نخوابم. دارم نقطه به نقطه و گوشه به گوشه اتاقم را به خاطر مي سپارم و خاطرات اين 5 سال و 2 ماهي كه در اين اتاق بودم را مرور مي كنم. بهتراست بگويم خاطرات اين 6 سال و 2 ماه اخير را كه در اين شهر و كشور گذراندم
دو تا كاكتوس يكي بلند و ديگري چاق حاصل احساسات اين چند ساله، كتاب خانه بي كتاب حاصل علوم ياد نگرفته، يخچال خالي حاصل شكم بي در و پيكر، چمدان هاي پر حاصل خوش خيالي، توپ هاي بي باد نماينگر تحركات جسمي ام، هر يك در گوشه اي از اتاق آرام گرفته اند و من در گوشه ديگر بي قرار منتظر طلوع خورشيد دراين آسمان ابري ام
دو تا كاكتوس يكي بلند و ديگري چاق حاصل احساسات اين چند ساله، كتاب خانه بي كتاب حاصل علوم ياد نگرفته، يخچال خالي حاصل شكم بي در و پيكر، چمدان هاي پر حاصل خوش خيالي، توپ هاي بي باد نماينگر تحركات جسمي ام، هر يك در گوشه اي از اتاق آرام گرفته اند و من در گوشه ديگر بي قرار منتظر طلوع خورشيد دراين آسمان ابري ام