پنجشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۹۱


 ۱- این وبلاگ مشکل زیاد داره، از اولش البته همینطور بود. اما تنها تفاوتش با حالا این بود که همیشه ۵-۱۰ خواننده ثابت داشت. بچه‌ها با اسمها مخفف یا واقعی‌ کامنت می‌‌گذاشتند و من جوابشون را در اولین فرصت می‌‌دادم! حتی بعضی‌ وقتها که بحث هیجان انگیز میشد، کامنت‌های خودم و بقیه را به همه نفراتی که در اون مورد کامنت گذاشته بودند فوروارد می‌کردم که حتما نظر بقیه را ببیند و بحث ادامه پیدا کنه. آن دوران گذشت البته! و وبلاگم همون حداقل تعداد خواننده‌اش را هم از دست داد. من هم دیگه مرتب وبلاگ را به روز نمی کردم، و دوستان هم نیز دل‌ سرد شدند یا به دلیل فیلترینگ یا مشغله‌های کاری یا خانوادگی کم به اینجا سر می زدند.



 ۲- گاهی فکر می‌کنم چه خوب می‌‌شد که یک سری دغ دغه‌ها یا فکرهای آشفته‌ام را  بنویسم. یا به صورت ساختار گریزانه، همه چی‌ را ببرم زیر سوال، داد بزنم، فحش بدم یا حتا بعضی‌ وقتها غیر منطقی‌ چرند بنویسم، احساسی‌ خودم را نقد کنم، و یا حتا دوستانم را. اما همیشه خود سانسوری در فضا آزاد مجازی، حتا در این گوشه دنیا، در لابلای ناخودآگاهم با هفت تیر ایستاده و تهدیدم می‌کنه. با ته تفنک تو دهنم میزنه و میگه ز‌ر نزن.

تصمیم گرفتم در اینجا را ببندم، چون شده ویترن پر غبار مغازه‌ای که کسی‌ راقب به وارد شدن به آن نیست، حتا خود من! شاید روزی با یک وبلاگ جدید، با یک اسم فانتزی برگشتم و به ز‌ر ز‌ر‌هایم آزادانه ادامه بدم و دیگر به فکرریختن آبروی نداشته ام نباشم


جمعه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۹۱

دیگه وقتی‌ فیسبوک و تویتر هست حس وبلاگ نویسی‌ام کم شده! اما باز تو وبلاگ حرفهای خاصی‌ می‌شه زد که خواننده‌اش مخصوص به خودش را داره! حرفا جدی تر، خواننده هاش هم جدی تر

چهارشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۹۰

عزیزم


شنبه، آذر ۲۶، ۱۳۹۰

برخورد نزدیک


مسعود: راستش ناهید توجه هر مردی را سریع به خودش جلب می‌کنه. مخصوصا که کاوه تو این مورد نقطه ضعف هم داره
حدس زدم از اون جنس زنهایی که وقتی‌ توجهی مردی را به خودش جالبی‌ کرد، با بی‌ اعتنایی کردن لذت سادیستیک می‌‌بره
.
.
.
کاوه حسابی‌ آلودش شده بود
فیلم برخورد نزدیک

سه‌شنبه، آبان ۱۰، ۱۳۹۰

3/5


امتحان‌های سری ۳ به پایان رسید! بعد از امتحان با بچه به رستورانی در قسمت وین وارد ساید جزیره رفتیم تا پایان سومین سری از امتحان‌ها را باهم جشن بگیریم



دوشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۹۰

گنده گوزی

امروز وقتی‌ پشت در اتاق یکی‌ از اساتید نشسته بودم که نوبتم بشه و برم باهاش صحبت کنم، اتفاقی‌ با یک دانشجوی ترم اول کانادایی آشنا شدم! صحبت به آنجا کشید که از کجا میایی و قبلا چی‌ درس خوندی و مدرکت چیه. وقتی‌ فهمید که من از کانادا آمده ام اما هلند درس خوانده ام، از من پرسید تو که کانادا به دنیا آمدی و بزرگ شدی دیگه چرا پا شودی رفتی‌ هلند

اون موقع بود که احساس کردم برای خودم گهی ( که که ای) شدم، وقتی‌ که این رفیق کانادایی، ابراز ارادت کرد! نه اینکه کانادا به دنیا آمدن افتخار و ایران به دنیا آمدن کسر‌شان باشد، من این نکته برایم جالب بود که از طرز صحبت کردن، و گپ کوتاهی که زدیم خیلی‌ احساس نزدیکی‌ کرد و تفاوت فرهنگی‌ در ثانیه اول تو چشم نزد! چون در گذشته بحث با این شروع می شد که از کجا آمدی و اصالتا کجایی هستی؟

پی‌ نوشت: جالب بود که این رفیق تازه کانادایی لهجه اصفهانی‌ - فارسی - هلندی من را متوجه نشد

سه‌شنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۹۰

بهار در پاییز!

این بلاگ نیاز به یک خانه تکانی اساسی داشت، مثل خودم!  بلآخره دیروز این کار را کردم. ابتدا یک قالب ساده و مدرن انتخاب کردم  و سپس با سلیقه خودم یک تغیراتی جزیی دادم!  بلاگر چه قدر نسبت به سابق عوض شده و کارکردن باهاش آسان تر! خیلی راحت عکس جدید و مورد علاقه خودم را همراه با عنوان بلاگ در بالای صفحه قرار دادم! یک امکان جدید بلاگر که من تازه باهاش آشنا شدم، لیست دوستان است که خود بلاگر، وبلاگ هایی که من در لیست گوگل ریدرم است را اینجا در لیست اضافه کرد! و بر اساس به روز شدن آنها را مرتب میکند. گوگل ریدر یکی از سایت های گوگل است که اگر تعداد زیاد وبلاگ مطالعه می کنید، بهتون پیشنهاد می کنم حتما ازش استفاده کنید. شما با قرار دادن لیست وبلاگ های مورد نظر، از نحوه  به روز رسانی آنها مطلع می شوید و  وبلاگ های  به روز شده را در خود صفحه گوگل ریدر باز می کنید! و دیگر لازم نیست به تک تک وبلاگ ها سر بزنید و از اینکه هنوز به روز نشده اند ناراحت شوید


در ضمن به عکس سر در بلاگ دقت کردید؟! این عکس به هیچ عنوان فتوشاپ و دستکاری نشده اما خیلی خوب از کار در آمده . این عکس فقط یک قسمت کراپ شده از یک عکس بزرگتر ۱۵ مگا پیکسلی است! پشت سر نمای اقیانوس اطلس با یک قایق تفریحی است! نکته  دیگر قابل توجه عمق تصویر و فوکوس عکس روی چهره من می باشد که تصویر من را با جزییات زیاد نشان می دهد! در پست های بعدی سعی می کنم عکس های جدید و با کیفیت از جزیره صبا و از این سوی کره خاکی  پست کنم و تجربیات عکاسی ام را با شما به اشتراک بگذارم

دوشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۹۰

سلام به مادر فیلترکننده!

اخیرا متوجه شدم که این وبلاگ در ایران فیلتر شده! و اندک خواننده و هوادار خود را از دست داده است.  من سعی میکنم برای دلم خودم همه که شده هر از چند گاهی باز بنویسم و دوستان نیز از طریقه فیلتر شکن و گوگل ریدر ارتباطشون را با من حفظ کنند. لطفآ من را با کامنتهای خود مثل گذشته همراهی کنید     

چهارشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۹۰

سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۰

ترم ۱

هر ترم به ۵ قسمت یا ۵ بلاک تقسیم شده. امروز بلاک ۳ تمام شد و امتحانها به خوبی سپری شد. . حجم درسها و مطالعه از اون چیزی که قبلا به مراتب بیشتر است. من در این ترم درس آناتومی/جنین شناسی و هیستولوژی دارم

امشب از خستگی امتحانات این چند روز اخیر توان برای نوشتن نیست. اما اگر در مورد موضوع خاصی سوال داشتید برایم بنویسید تا در‍ پست های اینده به طور کامل توضیح بدهم

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۰

صبا

بعد از ۳ هفته در جزیره صبا امروز اولین امتحان از ۵ امتحان میان ترم را با موفقیت پشت سر گذاشتم
صبا یک جزیره کوچک در دریای کارییب است و من ۲ سال ابتدایی رشته پزشکی را اینجا خواهم گذرند. مدت ها وبلاگم را به روز نکرده بودم و در این چند هفته اخیر نیز حجم زیاد مطالب مزید بر علت شد ! سعی می کنم از این به بعد هر از چند گاهی از عمق زندگی دانشجویی پزشکی و اوضاع و احوال جزیره بنویسم

یکشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۹

!شاهزاده و گدا

این سوال امروز و دیروز طرح نشده است، مدت هاست گفته اند و شنیده نشده
رعیت زاده ایم و به رعیت بودنمان راضی، چنان گرسنگانیم که اربابی باید باشد تا تکه نانی جلویمان بندازد، زره ای نان خشک بخوریم و به کاسه لیسی ارباب مشغول باشیم.
خودکشی یک انسان تاسف دارد نه بلوا!، چه کرده است این مرحوم که خاک به هوا می کنید؟

اگر رعیت زاده خودش را کشته بود توف و لعنت بود بدرقه اش و حال شاهزاده ای که مال رعیت به خیک بسته است، خودکشی کرده و مرگش او نیز رمانتیک، ترارژدی و سیاه روز ملی می شود
(با تشکر از بهنام م)

جمعه، آبان ۲۱، ۱۳۸۹